صمد بهرنگی بنیان گذار ادبیات کودکان
یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم
+0 چره جلیصمد بهرنگی بنیان گذار ادبیات کودکان
دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بیبرو برگرد ، نظافت دست و پا و بدن ،اطاعت از پدر و مادر ، حرف شنوی از بزرگان ، سر و صدا نکردن در حضور مهمان و … وسائلی از این قبیل که نتیجه کلی و نهایی اینها بی خبر ماندن کودکان از مسائل بزرگ و حیاتی محیط زندگی است . بچه را باید از عوامل امیدوار کننده الکی و سست بنیاد و ناامید کرد و بعد امید دگرگونهای بر پایه شناخت واقعیتهای اجتماعی و مبارزه با آنها را جای آن امید اولی گذاشت .
آری چرا باید بچههای شسته و رفته و بی سر و صدا و مطیع تربیت کنیم ؟ چرا دستگیری از بینوایان را تبلیغ میکنیم و هرگز این رانگوییم که چرا و چگونه آن یکی « بینوا » شد و این یکی « توانگر » که سینه جلو میدهد و سهم بسیار ناچیزی از ثروت خود را به آن بابای بینوا بدهد و منت سرش بگذارد که آری من مردی نیکو کارم و همیشه از آدمهای بیچاره و بدبختی مثل تو دستگیری میکنیم ، البته این مهم محض رضای خداست والا تو خودت آدم نیستی .
اکنون زمان آن است که در ادبیات کودکان به دو نکته توجه کنیم و این دو را اساس قرار دهیم :
نکته اول : ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بی خبری و رویا و خیالهای شیرین کودکی و دنیای تاریک و آگاه غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها . کودک باید از این پل بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنیای تاریک بزرگترها برسد در این صورت است که بچه میتواند جانشین واقعی پدرش در زندگی باشد و عامل تغییر دهنده در اجتماع را کدوبی تحرک.
نکته دوم : باید جهان بینی دقیقی به بچه داد ، معیاری به او داد که بتواند مسائل اخلاقی و اجتماعی را در
موقعیتهای دگرگون شونده دائمی و گوناگون اجتماعی ارزیابی کند .
ادبیات کودکان نباید فقط مبلغ « محبت و نوع دوستی و قناعت و تواضع » از نوع اخلاق صمیمیت باشد . باید به بچه گفت که به هر آنچه و هر که ضد او ریشه در خاکهای مقدس آذربایجان دارد بشری و غیر انسانی و سد راه تکامل تاریخی جامعه است کینه ورزد و این کینه باید در ادبیات کودکان راه باز کند .
تبلیغ اطاعت و نوع دوستی صرف ، از جانب کسانی که کفه سنگین ترازویمان آنهاهستند ، البته غیر منتظره نیست اما برای صاحبان کفه س بک ترازو هم ارزش ندارد » .
مطالب فوق که چکیدهای از اندیشههای صمد بهرنگی است ما را تا حدودی با دیدگاههای وی آشنا میکند . تأثیر صمد بهرنگی در دگرگونی ادبیات کودکان و نوجوانان تنها با تأثیر محمد علی جهانزاده و صادق هدایت در ادبیات داستانی و تأثیر نیما یوشیج در شعر قابل مقایسه است . او نیز همچون جمالزاده و هدایت و یوشج ، سنت شکن بود و با عمر کوتاه خود با نوشتن شماری داستان ، به ادبیات کودکان و نوجوانان تکان شدیدی داد و در واقع یک انقلاب در ادبیات کودکان به وجود آورد و آن را از حالت کسل کننده و یکنواخت بیرون آورد . تیراژ کتابهای او برای اولین بار در تاریخ کتاب و کتابخوانی ایران به تیراژ میلیونی رسید . وجود او باعث گردید که بین مردم و ادبیات یک دوستی مبنی بر صداقت ، ایمان و عشق پدید آید ، چرا که به قول شاملو « صمد چهره حیرت انگیز تعهد بود » . او به راستی جهانیترین قصه گوی ماست و قصهها و افسانههای اگر هانس کریستین بنیانگذار داستانهای کودکان در مغرب زمین معرفی میشود ، صمد هم واقع گراترین قصه گوی کودکان سرزمین ماست که قصههایش حکایت از زندگی حقیقی مردمان دیار محبوبش است . افکار او از روستاهای آخیرجان ، ممقان و گوگان نشات میگیرد ، حال آنکه هانس کریستین در کتابخانه در اثر مطالعه کتابهای ادبی و روانشناسی دنبال هدفش میگردد .
معلمی بود که یک لحظه از آموزش بچه ها در کوره دهاتها دریغ نکرد و چه ریاضتها که آنها را به جان میخرید و در مقابل و فشارهایی که حسودان تنگ دل و یا دستگاههای بوروکرات اداری و حکومتی تحمیل میکردند ، آگاهانه ایستادگی کرد و غفلت نکرد و فریاد برمیداشت : « یاد گرفتن اگر فقط به خاطر یاد گرفتن باشد یک شاهی ارزش ندارد ، یاد گرفتن باید به خاطر تأثیر در دیگران و ایجاد تغییر در محیط زندگی و آدمهای دور و نزدیک باشد » . شکل و شیوه نوشتن برای او مسأله مهمی نبود البته بهرنگی بین مقولههای هنری و مسائل اجتماعی کاملاً تمایز قائل بود اما این را نیز دقیقاً میدانست که صراحت و سادگی بیشتر به عمق مسائل میرسد تا پیچیدگی و دشواری . او اغلب از تجربههایش مینوشت مهمترین خصیصه او شناخت شرایط امکانات بود و میکوشید در حد همان شرایط و امکانات راه حل مشکلات را ارائه دهد . این حقیقت ویژه او را در انتقادش به کتابهای درسی میتوانیم دریابیم در این مورد او به کلی گویی نمیپرداخت بلکه مشکل خودش را که آموزگار روستا بود بیان میکرد و در این مورد عقیده داشت که کتابهای درسی بچههای شهر نشین باید متفاوت باشد با کتابهای درسی بچههای روستایی و به مضمون و محتوای کتابهای درسی ایرادهای بجایی میگرفت . کار مهم او که سرنوشتش نا معلوم ماند و احتمالاً سبب مرگ ناگهانیش شد ، تألیف کتابی در زمینه آموزش الفبا برای مناطق ترک نشین بود که به نام کتاب (الفبا) معروف شد است . چاپ این کتاب میتوانست تحولی بنیادین در شیوه آموزش زمان بوجود آوردکه با کمترین تلاش کودکان و بزرگسالان آدربایجان میتوانستند زبان فارسی را ، در قالب جملههای سادهای که از لحاظ ساختار زبانی برای مردم آذربایجان آشنا و مأنوس بود به کار برند و ابداع این روش برای او کاری بزرگ و پر زحمت بود و سالها برای تدوین آن کوشید و واژههای مناسب را جدا و فیش برداری کرد و از همانی و شباهت این دو زبان سود برد، او میخواست به حاصل تلاش خود در این مورد جنبه رسمی بدهد و آن را به صورت کتابی درآورد و از همین جا دردسرها و مشکلات شروع شد . زیرا آنها که ادعای تخصصی و کارشناسی داشتند نمیتوانستند تن به برتری کار یک آموزگار جوان بدهند و در نتیجه موجودیت خود را نفی کنند ، پس برای ابراز وجود میخواستند در کار او دست ببرند اما بهرنگی نپذیرفت و زیر بار تهدید و تطمیع نرفت و کتابها را زیر بغل زد و از تهران به سوی روستایی که تدریس میکرد به راه افتاد و از چاپ کتابش ناامید شد و یک هفته بعد در ارس غرق شد .
زنده یاد جلال آل احمد درباره کتاب الفبا مینویسد : « هی میخواستند « ه » و « میم » الفبایش را در « ماه » و « ماه بانو » به رخ بچه ها بکشند .
صمد بهرنگی سعی داشت در آثارش تضادهای جامعه زمانش را در نظر بگیرد . نکته مهم در تجزیه و تحلیل آثارش چگونگی نگرش او بر واقعیات زمانی زندگیش و ماهیت جهان بینی اوست . ماهی سیاه کوچولو جدا از تودهها حرکت می کند و نبرد او سرانجام به مرگش منتهی میشود اما در یک هلو و هزار هلو ، کچل کفتر باز ، کور اوغلو و کچل حمزه ، 24 ساعت خواب و بیداری در متن زندگی تودهها به روشنگری میپردازد و آنها را از لزوم مبارزه شایسته و بر ضد طبقه حاکم آگاه میکند دوستی و نزدیکی اولدوز و کلاغها و همراهی یاشار باآنها همان شکل گیری تدریجی مبارزه تودههای بر ضد ستم طبقاتی است . نثر ساده او نتیجه درک درست او از چگونگی قالب و فرم مناسب داستانهای کودکان است .
گویا صمد بهتر از همه میدانست که آینده در دست کودکان است . خواه ناخواه آنها بزرگ میشدند و همچون پدران و مادران خود با فرازو نشیبهای زندگی اجتماعی روبرو می شدند از این رو تصمیم گرفت آنها را به گونهای تربیت کند که بتوانند خود و هموطنهای خود را در مقابل زشتیهای این دنیا آگاه ساخته و با تبلیغات پر سر و صدا و دروغین ، اسیر دست دنیا نشوند . با چنین اندیشههایی ادبیات کودکان را برگزیده و به زبان کودکان یعنی قصههای کودکان شروع به گفتن حرفهایش کرد . در تفکرات و شاهکارهای صمد زبان مادری جای ویژهای به خود اختصاص داده است به گفته جلال آل احمد او تلاشهای بسیاری برای احیاء زبان مادریش انجام داد . صمد زبان آذربایجان و وجدان بیدار یک تمدن به انزوا کشیده شده بود .به گفته دکتر غلامحسین ساعدی دوست و همزبان صمد ، در او عشق و علاقه وصف ناشدنی بود که به زبانش داشت و تا میتوانست آن را میخواند و مینوشت و منتشر میکرد ، برای جمع آوری ادبیات شفاهی آذربایجان به شهرها و روستاهای دور و نزدیک میرفت و تمام تلاش خود را انجام میداد .
صمد با الهام گرفتن از داستانهای کور اوغلو ، دده قوقورد و … به گسترش فرهنگ و ادبیات آذربایجان میپرداخت . گفتنی است که او میخواست آذربایجان برای همیشه مرکز تفکرات دموکراتیک و مبارزات بر علیه ظلم و استبداد باشد و در ادبیات کودکان سبک تازه ای آفرید ، همه اسمهای قهرمانان قصههایش را از فرهنگ آذربایجان انتخاب میکرد . بسیاری از قصههایش نشان دهنده وجود سیستم اداری شاهنشاهی و نمایاننده وضعیت سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی آذربایجان است . خلاصه صمد بهرنگی همچون ستاره ای درخشید و شاهکار گرانبهایی برای کودکان و ادبیات کشورمان به یادگار گذاشت به جرأت میتوان او را بنیانگذار ادبیات نوین کودکان مشرق زمین مخصوصاً ایران نامید .
سرانجام صمدی که در دوم تیر ماه در سال 1318 ه.ش در محله « چرنداب » شهر تبریز در یک خانواده فقیر ، اما متعهد به دنیا آمده بود ، نهم شهریور ماه سال 1347 در یک حادثه نامعلوم با امواج ارس به ابدیت پیوست . در واقع صمد نمرد بلکه مردن او آغاز یک زندگی جدید شد برای پیروان راستین این بزرگ مرد تاریخ ادبیات کودکان .
* صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم (مولوی)
حمیده محمدزادگان
دیگر وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به تبلیغ و تلقین نصایح خشک و بیبرو برگرد ، نظافت دست و پا و بدن ،اطاعت از پدر و مادر ، حرف شنوی از بزرگان ، سر و صدا نکردن در حضور مهمان و … وسائلی از این قبیل که نتیجه کلی و نهایی اینها بی خبر ماندن کودکان از مسائل بزرگ و حیاتی محیط زندگی است . بچه را باید از عوامل امیدوار کننده الکی و سست بنیاد و ناامید کرد و بعد امید دگرگونهای بر پایه شناخت واقعیتهای اجتماعی و مبارزه با آنها را جای آن امید اولی گذاشت .
آری چرا باید بچههای شسته و رفته و بی سر و صدا و مطیع تربیت کنیم ؟ چرا دستگیری از بینوایان را تبلیغ میکنیم و هرگز این رانگوییم که چرا و چگونه آن یکی « بینوا » شد و این یکی « توانگر » که سینه جلو میدهد و سهم بسیار ناچیزی از ثروت خود را به آن بابای بینوا بدهد و منت سرش بگذارد که آری من مردی نیکو کارم و همیشه از آدمهای بیچاره و بدبختی مثل تو دستگیری میکنیم ، البته این مهم محض رضای خداست والا تو خودت آدم نیستی .
اکنون زمان آن است که در ادبیات کودکان به دو نکته توجه کنیم و این دو را اساس قرار دهیم :
نکته اول : ادبیات کودکان باید پلی باشد بین دنیای رنگین بی خبری و رویا و خیالهای شیرین کودکی و دنیای تاریک و آگاه غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها . کودک باید از این پل بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنیای تاریک بزرگترها برسد در این صورت است که بچه میتواند جانشین واقعی پدرش در زندگی باشد و عامل تغییر دهنده در اجتماع را کدوبی تحرک.
نکته دوم : باید جهان بینی دقیقی به بچه داد ، معیاری به او داد که بتواند مسائل اخلاقی و اجتماعی را در
موقعیتهای دگرگون شونده دائمی و گوناگون اجتماعی ارزیابی کند .
ادبیات کودکان نباید فقط مبلغ « محبت و نوع دوستی و قناعت و تواضع » از نوع اخلاق صمیمیت باشد . باید به بچه گفت که به هر آنچه و هر که ضد او ریشه در خاکهای مقدس آذربایجان دارد بشری و غیر انسانی و سد راه تکامل تاریخی جامعه است کینه ورزد و این کینه باید در ادبیات کودکان راه باز کند .
تبلیغ اطاعت و نوع دوستی صرف ، از جانب کسانی که کفه سنگین ترازویمان آنهاهستند ، البته غیر منتظره نیست اما برای صاحبان کفه س بک ترازو هم ارزش ندارد » .
مطالب فوق که چکیدهای از اندیشههای صمد بهرنگی است ما را تا حدودی با دیدگاههای وی آشنا میکند . تأثیر صمد بهرنگی در دگرگونی ادبیات کودکان و نوجوانان تنها با تأثیر محمد علی جهانزاده و صادق هدایت در ادبیات داستانی و تأثیر نیما یوشیج در شعر قابل مقایسه است . او نیز همچون جمالزاده و هدایت و یوشج ، سنت شکن بود و با عمر کوتاه خود با نوشتن شماری داستان ، به ادبیات کودکان و نوجوانان تکان شدیدی داد و در واقع یک انقلاب در ادبیات کودکان به وجود آورد و آن را از حالت کسل کننده و یکنواخت بیرون آورد . تیراژ کتابهای او برای اولین بار در تاریخ کتاب و کتابخوانی ایران به تیراژ میلیونی رسید . وجود او باعث گردید که بین مردم و ادبیات یک دوستی مبنی بر صداقت ، ایمان و عشق پدید آید ، چرا که به قول شاملو « صمد چهره حیرت انگیز تعهد بود » . او به راستی جهانیترین قصه گوی ماست و قصهها و افسانههای اگر هانس کریستین بنیانگذار داستانهای کودکان در مغرب زمین معرفی میشود ، صمد هم واقع گراترین قصه گوی کودکان سرزمین ماست که قصههایش حکایت از زندگی حقیقی مردمان دیار محبوبش است . افکار او از روستاهای آخیرجان ، ممقان و گوگان نشات میگیرد ، حال آنکه هانس کریستین در کتابخانه در اثر مطالعه کتابهای ادبی و روانشناسی دنبال هدفش میگردد .
معلمی بود که یک لحظه از آموزش بچه ها در کوره دهاتها دریغ نکرد و چه ریاضتها که آنها را به جان میخرید و در مقابل و فشارهایی که حسودان تنگ دل و یا دستگاههای بوروکرات اداری و حکومتی تحمیل میکردند ، آگاهانه ایستادگی کرد و غفلت نکرد و فریاد برمیداشت : « یاد گرفتن اگر فقط به خاطر یاد گرفتن باشد یک شاهی ارزش ندارد ، یاد گرفتن باید به خاطر تأثیر در دیگران و ایجاد تغییر در محیط زندگی و آدمهای دور و نزدیک باشد » . شکل و شیوه نوشتن برای او مسأله مهمی نبود البته بهرنگی بین مقولههای هنری و مسائل اجتماعی کاملاً تمایز قائل بود اما این را نیز دقیقاً میدانست که صراحت و سادگی بیشتر به عمق مسائل میرسد تا پیچیدگی و دشواری . او اغلب از تجربههایش مینوشت مهمترین خصیصه او شناخت شرایط امکانات بود و میکوشید در حد همان شرایط و امکانات راه حل مشکلات را ارائه دهد . این حقیقت ویژه او را در انتقادش به کتابهای درسی میتوانیم دریابیم در این مورد او به کلی گویی نمیپرداخت بلکه مشکل خودش را که آموزگار روستا بود بیان میکرد و در این مورد عقیده داشت که کتابهای درسی بچههای شهر نشین باید متفاوت باشد با کتابهای درسی بچههای روستایی و به مضمون و محتوای کتابهای درسی ایرادهای بجایی میگرفت . کار مهم او که سرنوشتش نا معلوم ماند و احتمالاً سبب مرگ ناگهانیش شد ، تألیف کتابی در زمینه آموزش الفبا برای مناطق ترک نشین بود که به نام کتاب (الفبا) معروف شد است . چاپ این کتاب میتوانست تحولی بنیادین در شیوه آموزش زمان بوجود آوردکه با کمترین تلاش کودکان و بزرگسالان آدربایجان میتوانستند زبان فارسی را ، در قالب جملههای سادهای که از لحاظ ساختار زبانی برای مردم آذربایجان آشنا و مأنوس بود به کار برند و ابداع این روش برای او کاری بزرگ و پر زحمت بود و سالها برای تدوین آن کوشید و واژههای مناسب را جدا و فیش برداری کرد و از همانی و شباهت این دو زبان سود برد، او میخواست به حاصل تلاش خود در این مورد جنبه رسمی بدهد و آن را به صورت کتابی درآورد و از همین جا دردسرها و مشکلات شروع شد . زیرا آنها که ادعای تخصصی و کارشناسی داشتند نمیتوانستند تن به برتری کار یک آموزگار جوان بدهند و در نتیجه موجودیت خود را نفی کنند ، پس برای ابراز وجود میخواستند در کار او دست ببرند اما بهرنگی نپذیرفت و زیر بار تهدید و تطمیع نرفت و کتابها را زیر بغل زد و از تهران به سوی روستایی که تدریس میکرد به راه افتاد و از چاپ کتابش ناامید شد و یک هفته بعد در ارس غرق شد .
زنده یاد جلال آل احمد درباره کتاب الفبا مینویسد : « هی میخواستند « ه » و « میم » الفبایش را در « ماه » و « ماه بانو » به رخ بچه ها بکشند .
صمد بهرنگی سعی داشت در آثارش تضادهای جامعه زمانش را در نظر بگیرد . نکته مهم در تجزیه و تحلیل آثارش چگونگی نگرش او بر واقعیات زمانی زندگیش و ماهیت جهان بینی اوست . ماهی سیاه کوچولو جدا از تودهها حرکت می کند و نبرد او سرانجام به مرگش منتهی میشود اما در یک هلو و هزار هلو ، کچل کفتر باز ، کور اوغلو و کچل حمزه ، 24 ساعت خواب و بیداری در متن زندگی تودهها به روشنگری میپردازد و آنها را از لزوم مبارزه شایسته و بر ضد طبقه حاکم آگاه میکند دوستی و نزدیکی اولدوز و کلاغها و همراهی یاشار باآنها همان شکل گیری تدریجی مبارزه تودههای بر ضد ستم طبقاتی است . نثر ساده او نتیجه درک درست او از چگونگی قالب و فرم مناسب داستانهای کودکان است .
گویا صمد بهتر از همه میدانست که آینده در دست کودکان است . خواه ناخواه آنها بزرگ میشدند و همچون پدران و مادران خود با فرازو نشیبهای زندگی اجتماعی روبرو می شدند از این رو تصمیم گرفت آنها را به گونهای تربیت کند که بتوانند خود و هموطنهای خود را در مقابل زشتیهای این دنیا آگاه ساخته و با تبلیغات پر سر و صدا و دروغین ، اسیر دست دنیا نشوند . با چنین اندیشههایی ادبیات کودکان را برگزیده و به زبان کودکان یعنی قصههای کودکان شروع به گفتن حرفهایش کرد . در تفکرات و شاهکارهای صمد زبان مادری جای ویژهای به خود اختصاص داده است به گفته جلال آل احمد او تلاشهای بسیاری برای احیاء زبان مادریش انجام داد . صمد زبان آذربایجان و وجدان بیدار یک تمدن به انزوا کشیده شده بود .به گفته دکتر غلامحسین ساعدی دوست و همزبان صمد ، در او عشق و علاقه وصف ناشدنی بود که به زبانش داشت و تا میتوانست آن را میخواند و مینوشت و منتشر میکرد ، برای جمع آوری ادبیات شفاهی آذربایجان به شهرها و روستاهای دور و نزدیک میرفت و تمام تلاش خود را انجام میداد .
صمد با الهام گرفتن از داستانهای کور اوغلو ، دده قوقورد و … به گسترش فرهنگ و ادبیات آذربایجان میپرداخت . گفتنی است که او میخواست آذربایجان برای همیشه مرکز تفکرات دموکراتیک و مبارزات بر علیه ظلم و استبداد باشد و در ادبیات کودکان سبک تازه ای آفرید ، همه اسمهای قهرمانان قصههایش را از فرهنگ آذربایجان انتخاب میکرد . بسیاری از قصههایش نشان دهنده وجود سیستم اداری شاهنشاهی و نمایاننده وضعیت سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی آذربایجان است . خلاصه صمد بهرنگی همچون ستاره ای درخشید و شاهکار گرانبهایی برای کودکان و ادبیات کشورمان به یادگار گذاشت به جرأت میتوان او را بنیانگذار ادبیات نوین کودکان مشرق زمین مخصوصاً ایران نامید .
سرانجام صمدی که در دوم تیر ماه در سال 1318 ه.ش در محله « چرنداب » شهر تبریز در یک خانواده فقیر ، اما متعهد به دنیا آمده بود ، نهم شهریور ماه سال 1347 در یک حادثه نامعلوم با امواج ارس به ابدیت پیوست . در واقع صمد نمرد بلکه مردن او آغاز یک زندگی جدید شد برای پیروان راستین این بزرگ مرد تاریخ ادبیات کودکان .
* صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم (مولوی)
حمیده محمدزادگان