واژه های رایج در بازیهای محلی آذربایجان
یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم
+0 چره جلیآرالیق پیشیگی- ص.مر (Aralїgh pişiyi) اصطلاحی در بازی کودکانه. به کودکی اطلاق می شود که به هیچیک از دو طرف بازی متعلق نیست و در وسط می گردد.
آردی- ص. (Ardї) نفر دوم در بازی.
آردی دالیسی- ص. (Ardї dalїsї) نفر سوم در بازی.
آشیغی آلچی دورماق- اص. (Aşїğї alçї durmagh) شانس آوردن.
آشیغی توخان اوتورماق- اص. (Aşїğї toxan oturmagh) . شانس آوردن.
آشیق آتان- ا.فا. (Aşїgh atan) قاب باز. قاب انداز.
آشیق آتماق- مص. (Aşїgh atmagh) قاب بازی کردن. شرط بندی کردن.
آشیق- ا. (Aşїgh) قاب. قرقره. بجول. تختة کوچک که نخ بر دور آن میبندند. پوسیده. عمیق. سوراخ.استخوان چهارگوش در سردست چهارپایان. در آذربایجان معمولاً آن را صیقل داده و با آن بازی میکنند.
آشیق اویناماق- مص. (Aşїgh oynamagh) قاب بازی.
آشیق اوینایان- ا.فا. (Aşїgh oynayan) قاب باز.
آغزی شیره یه باتماق- اص. (Ağzї şirəyə batmagh) خواهان تکرار یک بازی یا معامله شدن که در آن سود خوبی بدست آمده است.
آلچی- ا. (Alçї) طرف بوک بجول. روی گود بجول.
آیریلیق قویماق- مص. (Ayrїlїgh ghoymagh) پارتی بازی کردن. تبعیض قائل شدن.
ابه- ا. (Әbə) گودالی که در بازی کودکانه فندق و گردو را در آن می اندازند. گودالی است که در بازی چیلینگ آغاج ، چیل را از آنجا پرتاب می کنند.
اودماق- مص. (Udmagh) بردن در بازی و مسابقه. برنده شدن.
اودوجو- ص. (Uducu) برنده.
اودوزان- ص. (Uduzan) بازنده. باخته.
اودوزدورماق- مص.سب. (Uduzdurmagh) سبب باختن کسی شدن.
اودوزماق- مص. (Uduzmagh) باختن.
اودوزمایان- ص. (Uduzmayan) بدون باخت.
اودوزولماق- مص.مف. (Uduzulmagh) باخته شدن. بازنده شدن. از دست رفتن.
اودوش- ا.مص. (Uduş) فایده. سود. برد.جایزه.
اودوشسوز- ص. (Uduşsuz) بدون برد. بدون برد وباخت.
اودوشلو- ص. (Uduşlu) جایزه دار. فایده دار. سودآور.
اودولماق- مص.مف. (Udulmagh) باختن. بازنده شدن.
اودولما-مص. مرخ. (Udulma) باخت.
اوستا – ص. [فا.استاد] (Usta)عاقل. با درایت. ادیب.
اولاماق- مص. (Ulamagh) عوعو کردن. زوزه کشیدن. ناله و زاری کردن. به زاری گریستن.
بوک- ا. (Bök) حالت رو افتادن پشت قاپ یا آشیق. حالت مخالف جیک.
بولوش- ا. (Bölüş) شیوه و طرز تقسیم. حصه. سهم.
بولوشدورمک- مص. (Bölüşdürmək) تقسیم کردن. بخش کردن. تکه تکه کردن. توزیع کردن. بوسیلة کسی قسمت کردن.
بولوشدورمه- ا.مص. (Bölüşdürmə) تفکیک.
بولوشدوروجو- ا.ص. (Bölüşdürücü) تقسیم کننده.
بولوشدورولمک- مص.مف. (Bölüşdürülmək) تقسیم شدن. تسهیم شدن.
بولوشمز- ص. (Bölüşməz) غیرقابل تقسیم. بخش ناپذیر.
بولوشمک- مص. (Bölüşmək) تقسیم شدن. بین خود تقسیم کردن. سهم هریک را تعیین کردن.
بولوک- ا. (Bölük) قسمت. حصه. قطعه. بخش. جزء. دسته. گروهان.
بولوک بولوک- ق. (Bölük Bölük) قطعه به قطعه. تکه تکه.
بولوم- ا. (Bölüm) یکی از قسمتها. بخش فصل. دایره، دپارتمان. قاچ.
بولونمک- مص. (Bölünmək) تقسیم شدن. قسمت شدن. تفکیک شدن. جدا شدن. قابل قسمت بودن (حساب).
پئنج- ص. (Penc) نفر اول در بازی.
پانج-ص. (Panc) نفر اول در بازی.
پوشک- ا. (Püşk) قرعه.
پوشک آتماق- مص. (Püşk atmagh) قرعه کشیدن.
پوهله مک- مص. (pöhləmək) رو چوبی زدن. به تعداد زیر چوبی کوچک یا پیل با چوب بزرگ زدن.
پیت- ا. (Pit) چوب بزرگ به اندازة چوبدستی.
پیتچه- ا. (Pitçə) چوب کوچکی به اندازة 15 سانتی متر.
پیل- ا. (Pil) چوبی کوچک به اندازة تقریباً 10 سانتی متر که در بازی پیل دسته یا بازیهای شبیه آن کاربرد دارد. معمولاً دو سر آن را می تراشند.
تاوا- ا. (Tava) حالتی از افتادن قاب که تووخان نیز نامیده می شود.
تکر- ا. (Təkər) چرخ. لاستیک (چرخ).
تووخان- ا. (Tovxan) طرف جیک بجول. طرف برجسته بجول.
جیغال- ص. (Cїğal) جر زن.
جیغاللیق- ا. مص. (Cїğallїgh) جرزنی.
جیک- ا. (Cik) حالت مخالف بوک.
چیله مک- مص. (Çiləmək) نگا. پوهله مک.
خیران- ا. (Xїran) نفر آخر در بازی. (گویش مرند)
دسته- ا. (Dəstə) به چوبدستی گفته ی شود که در بازی پیل دسته یا نظایر آن « پیل را پرتاب می کنند.
دوگوشدورمک- (döyüşdürmək) بهم زدن. باعث درگیری دو نفر شدن.
ساققا- ا. (Saghgha) نام قابی که سنگینتر و بزرگتر است و معمولاً با آن بازی می کنند.
شار- ا. [روسی]. (Şar) تیلة فلزی.
قاریش- ا. (Gharїş) وجب.
قورد- ا. (Ghurd) گرگ. در بازی به کسی گفته می شود که باخته است.
قونا- ا. (Ghona) چاله ای کوچک که در بازی پیل دسته می کنند.
قیسناقلی- ص. (Ghїsnaghlї) در بازی قاپ به بچه ای گفته می شود که در طول بازی هرگز تعداد قاپهایش کم نمی شود.
قیغان- ص. (Ghїğan) نفر آخر در بازی.
قیققی- ص. (Ghїghghї) نفر آخر در بازی. (گویش میانه)
قیلان- ص. (Ghїlan) نفر آخر در بازی. (گویش روستاهای قره بولاق و آغجا کویول تیکمه داش)
گیردکان- ا. (Girdəkan) گردو.
مازالاق- ا. (Mazalagh) فرفره چوبی.
مازی – ا. (Mazї) تیله.
ماللا- ا. (Malla) سردسته. کسی که در بازیهای مختلف سرگروه است.
نومرت- ا. (Nümrət) به درپوش فلزی نوشابه گفته می شود که آن را با گِل پر کرده و آنقدر به زمین کشیده اند که صاف و سنگین شده است.
هول- ا. (Hol) همان مازالاق در گویش خوی.
هول ایشلتمک- اص. (Hol işlətmək) به چرخش درآوردن فرفرة چوبی در زمین.
یانماق- مص. (Yanmagh) سوختن. باختن. از گردونة بازی خارج شدن.
گرد آورنده:پرویز زارع شاهمرسی