شناخت لایههای پنهان ترکیستیزی
یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم
+0 چره جلیشناخت لایههای پنهان ترکیستیزی
متن زیر، پیشگفتار استاد دکتر صدیق بر کتاب «یادمانهای ترکی باستان» است که در سال 1377 چاپ شده است.
سفرهی مردار شاهنشاهی
یک نگاه سریع و کوتاه به نوع عمل استعمارگران و ایادی صهیونیستی آنان در ایران شاهنشاهی، به روشنی معلوم میدارد که یکی از زمینههای اصلی فعالیت آنان، پوک و پوچ کردن فرهنگها و نابود ساختن و فاسد نمودن زبان ترکی، زبان اصلی مردم ایران بود.
در ایران، این مسیر با بازیهای سیاسی گوناگونی شروع شد.
بازی تغییر خط: یکی از بازیها، بازی تغییر خط بود که احمد کسروی یکی از خدمتگزاران راستین استعمار، آن را بنیان نهاد نخستین زمزمهها مربوط به اوست. او حتی نوعی خط تازه هم اختراع کرد.
فردوسی بازی: بازی دوم «فردوسی بازی» بود که محمد علی فروغی «یهودی میهن فروش» معروف در 1313 ش. بنیان نهاد و از ابتکارات او، آن بود که انتساب مثنوی «یوسف و زلیخا» به فردوسی را انکار کرد و این انکار، هنور هم باقی است.[1]
بازی ترکیستیزی: بازی سوم «ترک ستیزی» و «ترکی زدایی» بود که در گسترهای وسیع و با امکاناتی فراوان و با هدف پنهان اسلام زدایی و دین ستیزی در این کشور راه اندازی شد. نفی و انکار زبان ترکی، بیگانه دانستن ترکان در ایران، ایجاد احساس کهتری در ایرانیان ترک زبان که اکثریت ملت ایران را تشکیل میدادند، توهین و اهانت به بزرگان حکومتآفرین ملت ترک ایران مانند سلطان غازی یمین الدوله محمود، طغرل سلجوقی، الب ارسلان، ملک شاه سلجوقی، آققویونلوها، قاراقویونلوها، شاه اسماعیل ختایی و موجه جلوه دادن سیمای شاهان فاسدالاخلاق نظیر خسرو پرویز، انوشیروان، امیرنوح سامانی، کریم خان زند و غیره، امحاء و نابود ساختن متون مکتوب ترکی در کتابخانهها، از اهم وظایف ترکیستیزان بود.
تدوین سیاست ترکیستیزی: تدوین سیاست کلان ترکیستیزی در ایران، از دههی 30 به این سو به عهدهی پنج لژ معروف فراماسونری یعنی «لژ کوروش» (تأسیس: 1960)، «لژ اصفهان» (تأسیس: 1968)، «لژ خیام» (تأسیس: 1962)، «لژ آریا» (تأسیس: 1960) و «لژ صفا» (تأسیس: 1962) گذاشته شد و افراد ترکیستیز بدنامی نظیر ذبیحالله صفا شهمیرزادی به سردمداری این لژها منصوب شدند. به دنبال تحقق انقلاب اسلامی در ایران، گرچه در ارکان این لژها لرزه افتاد، اما ترکیستیزان به نفوذ دادن عوامل خود در ارگانهای فرهنگی نظام مقدس جمهوری اسلامی اهتمام کردند و در دانشگاهها، بویژه در دانشکدههای ادبیات و مراکز تألیف و تدوین کتب درسیِ تاریخ، ادبیات، جامعهشناسی، دانش اجتماعی و جز آن، و به برکت بیاعتنایی برخی از مسئولان، نهادهایی نظیر «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» و مراکز تألیف دائره المعارفها و بنیادهایی نظیر آن به تبلیغ خرافههای پان ایرانیستی، شوونیستی و ملیگراییهای آریایی و پان فارسیسم میپردازند و موذیانه به اجرای سیاستهای ترکیستیزی فراماسونری ادامه میدهند.
بازی باستانشناسی:
بازی دیگر، بازی باستانشناسی بود. بازی باستانشناسی در ایران، در آغاز عصر حاضر و توسط صهیونیست معروف، «ارنست هرتسفلد»[2] آغاز شد. «هرتسفلد» با کمک مالی دویست هزار دلاری صهیونیه، توانست که در تخت جمشید چند متخصص و صدها تن کارگر بومی را به خدمت بگیرد.[3]
او در سال 1924 (1303 ش.) گزارش جامعی از حفریات تخت جمشید تهیه کرد و آن در سال 1928 در برلین چاپ کرد و در سال 1930 با هماهنگی دولت رضا خان، خرابههای تخت جمشید به پایگاهی برای بازیهای باستانشناسی صهیونیستی درآمد و منتج به آن شد که در سال 1350 توسط صهیونیسم بین الملل «جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی» تشکیل گردید.
مزدوران صهیونیستها:
در یکی از پروتکلهای صهیونیستی آمده است که:«ما، همهی دربارهای دنیا، مخصوصا خاورمیانه را پر از مردان و زنانی کردهایم که نزد آنان محبوبیت داشته باشند، اما مزدور ما هستند.»[4]
جنبش صهیونیسم با شعار فریبندهی بازگشت به ارض موعود در سال 1880 شکل گرفت. نخستین کنگره در سال 1897 به ریاست «هرتسل» در شهر «بال» سوئیس برگزار شد و اعلامیه «بالفور» در سال 1917 نتیجهی آن بود. و از آن تاریخ، حرکت صهیونیستی شتاب گرفت تا جایی که در سال 1948 تأسیس رسمی دولت اسرائیل اعلام گردید و در سال 1967 قدس اشغال شد و در سال 1971 جشنهای 2500 سالهی شاهنشاهی را در ایران برگزار کرد و این همه با کمک دولت دست نشاندهای چون دولت شاهنشاهی ایران انجام پذیرفت.
برنامهریزی صهیونیسم:
پس از برپایی کنفرانس شهر «بال» در سال 1897، صهیونیستها نخست تلاش کردند که سلطان عثمانی را متقاعد سازند تا بتوانند به بیت المقدس دست پیدا کنند و یکی از فراماسونرها به نام «امانوئل کارازی» را روانهی ملاقات با سلطان کردند. صهیونیستها توسط او به سلطان عثمانی پیشنهاد دادند که:
«1- کلیهی بدهیهای دولت عثمانی را که معادل 33 میلیون لیرهی طلای انگلیسی بود، بپردازند.
2- ناوگانی با هزینهای معادل 120 میلیون فرانک طلا در اختیار دولت عثمانی بگذارند تا امور مالیهی خود را رونق بخشد.»[5]
در عوض این کمکها و حاتمبخشیها، صهیونیستها چند درخواست از «عبدالحمید» داشتند:
«1- آزادی ورود یهودیان به «فلسطین» در هر یک از روزهای سال، به قصد زیارت.
2- مجاز ساختن صهیونیستها برای احداث مستعمرههایی در «اورشلیم» تا همکیشان آنها به هنگام زیارت در آن اقامت کنند.»[6]
سلطان «عبدالحمید» چنین پاسخ داد:
«تحسین! به این یهودیان وقیح بگو:
1- بدهکار بودن برای کشور ننگ نیست، زیرا کشورهای دیگر از جمله «فرانسه» نیز بدهی دارند.
2- بیت المقدس شریف را اولین بار سرورمان «عمر بن خطاب» برای اسلام فتح کرد و من حاضر نیستم داغ ننگ فروختن آن به یهودیان و خیانت به امانتی را که مسلمانان به من سپردهاند، در تاریخ بر پیشانی داشته باشم.
3- بهتر است یهودیان پولهایشان را برای خودشان نگه دارند. دولت علّیهی عثمانی ممکن نیست در دژهایی که با پول دشمنان اسلام ساخته میشود از خودش محافظت کند.
4- در پایان، به آنان دستور بده از قلمرو عثمانی خارج شوند و از این پس به هیچ وجه سعی نکنند با من ملاقات کنند یا به این جا وارد شوند.»[7]
در فرجام، «عبدالحمید» گفت:
«به آقای دکتر هرتسل نصیحت کنید که در این مورد گام دیگری برندارد. من نمیتوانم حتی یک وجب از این سرزمین را بفروشم. این سرزمین به من تعلق ندارد، بلکه از آن مردم مسلمان است. مردم من، در طول مبارزه، این امپراطوری را با خون خود آبیاری کردهاند. قبل از آنکه اجازه بدهیم این سرزمین از ما گرفته شود، خون ما آن را خواهد پوشاند. من نمیتوانم سرزمین مردم مسلمان، یا حتی بخشی از آن را به دیگران تسلیم کنم. بهتر است یهودیان میلیونها پول خود را پس انداز کنند. هنگامی که امپراطوری من تقسیم شد، آنها میتوانند آن را بدون بها به دست آورند. اما در آن صورت اجساد ما نیز تقسیم خواهد شد. من اجازه نمیدهم موجود زنده را کالبد شکافی کنند.»[8]
یأس صهیونیسم از دولت عثمانی
صهیونیستها وقتی از دولت عثمانی مأیوس شدند به سوی ایران روی آوردند. ایران، به دلیل واقع شدن در یکی از کانونهای مهم سیاسی جهان، پس از فروپاشی عثمانی و پایان جنگ جهانی اول، و طرد صهیونیستها از سوی عثمانی، مورد توجه صهیونیسم بین الملل قرار گرفت. در اصل ایران، از قبل نیز پایگاه دسایس و فتنهانگیزیهای یهود بود.
پان ایرانیسم، حزب صهیونیسمی
صهیونیسم توانست در ایران، حزبی با نام «پان ایرانیسم» تشکیل دهد و یاد داد که چگونه میتوان نابگراییها[9] را در ایران رشد و توسعه داد و نژادپرستی و پارسیبازی را در مقابل اسلام قرار داد و به نابودی روشمند گروههای قومی غیرآریایی، بویژه ترکان در ایران پرداخت. زیرا که طبق تعالیم یهود:«چنین گوید یَهُوه، آن پسرم که نخست تولد یافته، اسرائیل است.»[10]
و دنیا را میان اسرائیل و فرزندان «کوروش» نجاتدهندهی اسرائیلیان تقسیم کردهاند.
صهیونیسم گر چه فقط یک مکتب سیاسی غیر دینی بود، بر اساس تعالیم یهود بنیاد گذاشته شد. پان ایرانیسم نیز، پا به پای آن، بر اساس بنیادهای ورجاوند مزدیسنا و نئومزدیسنا، در منطقهی پر تحرکی از جهان، برای محو آثار فرهنگی ترکی ایران بنا نهاده شد.
پان ایرانیسم، در گسترهای وسیع به فعالیت پرداخت که بخشی از آن کاوشهای باستانشناسی بود.
باستانشناسی صهیونیستی در ایران
نخستین کاوشهای باستانشناسی در ایران از سال 1897 از سوی هیئت علمی فرانسوی و با نیت خاصی شروع شد. البته نباید فراموش کنیم که قبل از آن تاریخ، یک مهندس فرانسوی موسوم به «دیولافو آ»[11] با تلاش همسرش از سال 1884 تا 1886 در شوش یک گروه حفاری عتیقهجات را رهبری میکرد.
در سال 1931 با موافقت و خواهش دولت ایران، یک هیئت فرانسوی در تپهی «گیان» و یک هیئت آمریکایی در «تپه حصار» و در «تورنگ تپه» به حفاری پرداختند و سپس به هزینه و دستور موسسهی شرقی شیکاگو شخصی موسوم به «دکتر اشمید»[12] عملیات حفاری را تا سال 1937 م. ادامه داد و سپس ایادی داخلی آنان بیش از چهل سال کوشیدند اثبات کنند که فرهنگ ایران قبل از اسلام «فرهنگ پارسی و یهودی» بود و مسلمین – که اینان اغلب تازی و ترک مینامیدند- این فرهنگ کهن را از میان برداشتهاند و جوانان امروز ایران باید با ترکستیزی و عربیزدایی به آن فرهنگ اصیل و کهن ایران بازگردند.
ایادی استعمار، مراقب بودند که در بازی باستانشناسی مبادا از زبان و فرهنگ اصیل ترکی ملت ایران سخنی به میان آید و هر کتیبه و نشانهای از این زبان و فرهنگ اصلی ملت ایران به دست میآوردند یا نابود میکردند و یا به زیرزمین موزهی ایران باستان میفرستادند. چنان که اکنون بیش از یکهزار سنگ نبشته و کتیبه به گویشهای مختلف ترکی باستان در این زیرزمین و مکانهای دیگر موجود است و تا کنون قرائت و منتشر نشده است.
نمونههای ترکیستیزی باستانشناسان شاهنشاهی
به برخی از یافتههای ترکی باستان که از سوی بازیگران باستانشناسی ایران مسکوت نگهداشته شده اشاره میکنم:
1- ظرف فلزی سنگین وزن مخروطی شکل که در سال 1333 ش. کشف گردید و اکنون در موزهی ایران باستان است.
2- یک رشته از آبروهای زیرزمینی در مشرق مدخل نیمه تمام گوشهی شرقی تخت جمشید در سال 1333 که دارای سنگ نبشتههای ترکی است.
3- کشف سه قمقمهی سفالی مخصوص سواره نظام و پیاده نظام و دیزی سفالی در سال 1335 ش. که اکنون در موزهی تخت جمشید است.
4- کشف دو خم بزرگ سفالی به بلندی 30/1 و محیط 4 متر و قطر دهانهی 28 سانتی متر در تخت جمشید که ظاهراً برای نگاهداری غلات و آرد و حبوبات به کار میرفته است.
5- کاوشهای «گؤی تپه» در آذربایجان در سال 1948 به سرپرستی «ت. برتون براون»[13]نماینده مکتب انگلیسی باستانشناسی در عراق.
6- کشف یک صفحه برنزی با نوشتههای ترکی باستان و با تصویر گیلگَمش متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد.
7- کشف چند غار با نقوش و حروف فرهنگ دیرسال ترکی در اطراف ارومیه از جمله غار «داور زاغاسی» و «غار تمتمه» در درهی «نازلی» توسط «کارلتون کون»[14] در سال 1949.
8- کشف آرامگاه شاهزادهی ترکان ماننایی در جنوب دریاچهی ارومیه نزدیک «تاش تپه» مربوط به قرن نهم پیش از میلاد که کتیبهای در روی سنگ به زبان ترکی باستان داشت و اکنون یک قطعه از آن در موزهی بریتانیا قرار دارد.
9- کشف چند ظرف منقوش با نوشتههای ترکی باستان در طوالش ایران که اکنون در موزهی ملی ایران نگه داشته میشود.
رویکرد امروزین:
آنچه ذکر شد، جزیی از فرهنگ ملی ترکی ایران است که تشکیلات فراماسونری و صهیونیستی تلاش ورزیدند آن را انکار، افساد و امحاء سازند و تا حدودی نیز موفق شدند.
امروزه نسل جوان آذربایجان، رویکردی عظیم به گذشتهی پربار اجداد و نیاکان دورانساز و تاریخپرداز و فرهنگینهی خود دارند. هم از این روی، برای مددرساندن به این نهضت عظیم فرهنگ ملی ترکی ایرانی، در این کتاب (یادمانهای ترکی باستان) پیرامون سه کتیبه از صدها کتیبهی بازمانده به زبان ترکی باستان، بحثی کوتاه پیش میکشم، باشد که خیزش مقدس فرهنگ ملی ترکی سرزمین مقدس ایران اسلامی را شتاب بخشد.
به نظر نگارنده، هرگونه مطالعه و بررسی در آثار ادب فارسی در ایران، باید با عنایت به ادب گرانبهای ترکی انجام پذیرد. خواه در دورهی پیش از اسلام و خواه پس از اسلام، این دو زبان در همدیگر تأثیر حیاتی و اساسی داشتهاند. در گذشته، محققان ادب فارسی نظیر فرصت شیرازی، عبدالوهاب قزوینی، علی اکبر دهخدا، سعید نفیسی، علی پاشا صالح و جز آن چنین عمل میکردند. آنان برای تحقیق درست و به جا در تاریخ ادبیات فارسی، زبان و ادبیات ترکی را نیز فرا میگرفتند. حتی ادبیات ترکی عثمانی را هم برای درک بهتر روند تکاملی ادبیات فارسی میآموختند. اما به ضرس قاطع میتوانم بگویم که اغلب استادان ادبیات فارسی همروزگار من در دانشگاههای ایران، به لحاظ آن که بهرهای از ادب ترکی ندارند، در زمینهی تخصص خود بیسواد هستند و جهالت آنان در گسترهی ادب ترکی موجب «احساس کهتری» و این نیز منجر به شوونیسم و پانایرانیسم و بیاعتنایی به مدنیت گرانبهای ترکی میشود. و این خود برای جامعهی دانشگاهی نوین اسلامی ما مایهی سرافکندگی است. سربلندی و سرافرازی برای پژوهندگان ادب فارسی در ایران، تنها با تَرک «تُرکی ستیزی» و روی آوردن به آموزش و بررسی در ظرائف و دقایق زبان و ادبیات ترکی حاصل خواهد گشت.
[1] دراین باره رک. یوسف و زلیخای فردوسی، با مقدمهی نگارنده، نشر آفرینشش، تهران، 1369.
[2] Hertzfeld
[3] بلوشر. سفرنامه، ترجمهی فارسی، انتشارات خوارزمی، تهران، 1363، ص 238.
[4] پروتکلهای یهود، پروتکل بیستم.
[5] احمدی، حمید. ریشههای بحران در خاورمیانه، انتشارات کیهان، تهران، 1369، ص 289.
[6] همانجا.
[7] همانجا.
[8] مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، پژوههی صهیونیست، تهران، 1376، ص 292.
[9] Integrismes
[10] تورات، سفر خروج، 4- 22.
[11] Mercel Dioulafoy.
[12] Dr. Eschmidt.
[13] T. Burten Brown.
[14] Carleton Coon.