charehjale

وبلاگ-کد لوگو و بنر
امپراطوری گوی تورک ها

امپراطوری گوی تورک ها

یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم

+0 چره جلی

امپراطوری گوی تورک ها

 پس از امپراطوری بزرگ هون های آسیا ،وسیع ترین امپراطوری را گوی تورک ها تشکیل دادند. افتخار نامگذاری به ملت بزرگ ترک نیز به گؤی تورک ها می رسد.

با از هم پاشیدن امپراطوری بزرگ هون های آسیا، طایفه ای متشکل از 500خانواده، در قسمت شرق کوهپایه های آلتای ، تحت حاکمیت ژوان ژوان ها مسکن گزیدند. شغل اصلی این گروه، آهنگری بود و برای ژوان ژوان ها سلاح می ساختند و بصورت فدراتیو (خود مختار) به آنها وابسته بودند. سران این 500خانواده معتقد بودند که آنها از نسل آشینا (گرگ) می باشند. در عین اینکه بصورت خود مختار وابسته به ژوان ژوان ها بودند، رفته رفته با پذیرش جامعه های ترک دیگر در بین خود و گذر زمان بر تعداد جمعیت «گؤی تورک» افزوده می شد. بدین ترتیب ،با از دیاد جمعیت استقلال خود را اعلام کرده و با دولت های ترک دیگر از جمله حکومت تابقاچ شمالی، به صورت مستقل ارتباط بر قرار کردند. «بومین»، خاقان گوی تورک ها ، دیگر ملت گوی تورک را تابع ژوان ژوان ها نمی دانست، بلکه هر دو دولت و حکومت را در یک سطح


بومین خان موسس سلسله گؤک تورک


 می شمرد. برای اثبات این موضوع، تصمیم خود را برای ازدواج با دختر خاقان ژوان ها، اعلام کرد. لیکن در مقابل این درخواست، جواب خان ژوان ها این بود:«تو در سطح و تراز من نیستی، تو آهنگر من هستی». بدین ترتیب، بومین خاقان، با شاهزاده ای از تابقاچ غربی ازدواج کرد وبه ژوان ها اعلان جنگ داد و مغلوبیت سنگینی را به ژوان ها وارد کرد. پس از این شکست، خاقان  ژوان- ژوان ها خودکشی کرد وسرزمین هایشان نیز تصرف شد. به سال 552میلادی پس از این پیروزی ، بومین خاقان خود را «ائل خاقان» اعلان کرد و بدین ترتیب تشکیل حکومت گوی تورک ها را اعلام کرد. پایتخت بزرگ امپراطوری هون های آسیا یعنی شهر «اوتوکن» این بار به عنوان پایتخت «گوی تورک»ها انتخاب شد.


اولین حکومتی که از کلمه «ترک» در شناساندن خود استفاده کرد.

 «گؤی تورک» ها،بر خلاف اکثر حکومت ها که نام بزرگ خانواده خود را برای حکومت خود به کار می بردند، برای اولین بار، نام وشهرت ملت تحت حاکمیت خود را بصورت رسمی برای حکومت خود به کار بردند. ( به عنوان مثال حکومتهای ترک سلجوقی، عثمانی، صفوی، از نام بزرگ خانواده حاکم یعنی سلجوق، عثمان و شیخ صفی گرفته اند.) « گؤی تورک» از دو کلمه تشکیل شده است که کلمه «گؤی» در زبان ترکی در سه معنی «آسمان»، «خداوند» و«آبی» به کار می رود و معنی «تورک» نیز«نیرومند» می باشد.«بومین»خاقان، پس از تشکیل حکومت، برادر خود«ایسته می»را به عنوان حاکم قسمتهای غربی امپراطوری منصوب کرد. خاقان قسمت غربی تابع خاقان شرقی بود ومرکزیت امپراطوری قسمت شرق بود.«بومین»خاقان، در همان سالی که حکومت گؤی تورک ها را تشکیل داد(552م.)درگذشت وبه جایش پسرش به

 نام«کولو» نشست. لیکن عمر او نیز کوتاه بود وقدرت در اختیار فرزند دیگربومین یعنی«موکان» قرار گرفت(553م.) موکان خاقان، خاقانی شرق امپراطوری را در اختیار داشت وعمویش «ایسته می»خاقان، از مرزهای غربی حفاظت می کرد وبه سمت غرب پیش می رفت. موکان خاقان، فردی با شخصیت جذاب واندامی تنومند، بسیار باهوش ودرعین حال خشن بود.موکان خاقان با اقتدار فتوحات خود را تا چین ادامه داد. «ایسته می»خاقان هم، خاقانی سیاستمدار ونیرومند بود. قسمتهای غربی آلتای، دریاچه ایسیک ونواحی اطراف «تانری داغ» را در زمان کوتاهی به تصرف خویش درآورد.«ایسته می» خاقان حکومت ترک «آغ هون»ها را نیز تحت فشار قرار داد ومناطقی از امپراطوری آن ها را بدست آورد وکنترل جاده تجاری ابریشم میسر شد. «ایسته می»خاقان در ملاقات هایی که با نمایندگان امپراطوری بیزانس (روم شرقی)داشت ، آنها را تشویق به جنگ با حکومت ساسانی ایران کرد، چرا که ساسانی ها نمی خواستند، کنترل جاده تجاری در دست ترک ها باشد واین باعث می شد تجارت بین بیزانسی ها وترک ها به خطر بیفتد. به سال 571میلادی که جنگ ساسانی ها


سرباز گؤی تورک

 وبیزانسی ها در جریان بود، «ایسته می»خاقان مناطق بسیاری از جمله خوارزم و تاشکند(ازبکستان) را بدست آورد وحتی قشون گؤی تورک ها وارد آذربایجان شد. «ایسته می» خاقان، تمامی فعالیت های سیاسی ونظامی را با نام «موکان» خاقان انجام می داد. «موکان»خاقان به سال 572میلادی درگذشت. مرگ اوحزن واندوه عظیمی درپی داشت. در مراسم تدفین موکان خاقان نمایندگان مختلفی از کشورهای همسایه ونیز هیئتی از امپراطوری بیزانس شرکت کردند وخاطره قهرمانی های او تا مدت ها در اذهان باقی ماند. به هنگام مرگ«موکان»خاقان، گستره و وسعت سرزمین گؤی تورک ها به ده میلیون کیلومتر مربع می رسید. «بیلگه خاقان» مشهورترین خاقان گؤی تورک ها که در صفحات بعد معرفی خواهد شد، در سنگ نوشته های اورخون، با افتخار وغرور از«موکان» خاقان واجداد خود، یاد می کند.


اختلافات داخلی ودین بودایی حکومت را تضعیف می کند.

 پس از مرگ«موکان» خاقان، برادرش«تاپو» به جای او نشست. به همین مناسبت از طرف هردو حکومتی که در داخل چین جداگانه حاکمیت می کردند یعنی امپراطوریهای«چو» و«چی» هدایایی برای تاپو فرستاده شد. هئیت تسلیم کننده هدایا، ابریشمی حدود یکصد تن در بین هدایای خود به تاپو خاقان تسلیم کردند. وتاپو نمایندگان هردو حکومت را مورد التفات قرار داد.تاپوخاقان به دلیل وسعت امپراطوری، قسمت شرق را، که در اختیار خودش بود، مجددا به دو قسمت تقسیم کرد وبرای هر قسمت حاکمی جداگانه تعیین کرد. این روش او اشتباه بود ولی اشتباه بزرگ تر این بود که شروع به تبلیغ دین بودایی در میان ترک ها وساخت مجسمه های بودایی کرد. در همین اثنا، در بین دو امپراطوری چینی «چو» و«چی» نبرد بی امانی درگرفت وامپراطوری «چو» توانست بر حریف خود غلبه کند. امپراطور سلسلۀ«چی» دست به دامان خاقان «تاپو» شد وبه او پناهنده شد. تاپو با وجودیکه در ابتدا از او حمایت کرد واو را امپراطور چین نامید ولی با فعالیت سلسلۀ «چو» وفرستادن هدایای بی شمار وهمچنین دادن پیشنهاد ازدواج با یک شاهزاده خانم چینی وجهیزیه

 فراوان، اندک اندک نظر تاپو را بسوی خود جلب کردند. به همین جهت با هماهنگی قبل، تاپو چشمان خود را به دزدیدن ولیعهد سلسله «چی» از طرف چینی ها بست. ولی این عمل او در بین سران وبیگ های ترک پسندیده نیامد واعتبار ونفوذ تاپو درمیان ترک ها آسیب بسیاری دید. یک سال قبل ازاین، «ایسته می» خاقان نیز دنیای خود را عوض کرده بود وموجب اندوه وکدر بی نهایت شده بود. در کتیبه های اورخون، از«ایسته می» خاقان نیز با حرمت واحترام فراوان صحبت می رود. به جای «ایسته می» خاقان، «تاردو»نشسته بود. لیکن تاردو از خاقانی امپراطوری غربی راضی نبود و خاقانی

 «گؤی تورک»های شرقی را طلب می کرد، چرا که او پسر«موکان»خاقان بود. لیکن بزرگان ترک وحتی خود«موکان» خاقان نیز مخالف خاقانی او در قسمت شرق بوده اند چرا که با وجودیکه او پسر«موکان» خاقان بوده است ولی از مادری غیر ترک زاده شده بود. چینی ها وضع موجود را بهترین فرصت برای ایجاد درگیری و اختلاف بین گؤی تورک ها یافتند. در این بین، تاپوخاقان درگذشت. لیکن قورولتای (مجلس) ریش سفیدان این بار نیز خاقانی شرق را به تاردو واگذار نکرد وتخت خاقانی بزرگ به«ایش بارا»سپرده شد. بدین ترتیب با تحریک چینی ها، فرزندان موکان وایسته می، در برابر«ایش بارا» قرار گرفتند. «ایش بارا» حملات پراکنده ای را به محرک این اختلافات یعنی چینی ها ترتیب داد ودر مقابل چینی ها، پرچمی با علامت سر یک گرگ به تاردو فرستادند، بدین معنی که چینی ها تو را به عنوان خاقان گؤی تورک ها می شناسند. بدین ترتیب تاردو استقلال خود را از گؤی تورک های شرقی اعلام کرد. بدین ترتیب چینی ها به خواسته خود رسیدند وبا کینه ونفرت دیواری در بین گؤی تورک ها کشیدند وآنها را از هم جدا کردند.


خان اویغورها 

گؤی تورک های شرقی تحت حاکمیت چینی ها قرار می گیرند.

 ایش بارا، در شرایط بدی قرار گرفته بود. به اطرافیان خود بدگمان بود و از خیانت های بعدی بیمناک بود. به همین جهت با مشکوک شدن به هر شخصی، او را به بدترین صورت مجازات می کرد. بزرگان وبیگ هایی که مجازات می شدند، به سمت چینی ها متمایل می شدند. چینی ها نیز این فرصت را غنیمت شمرده وفشارهای خود را بر روی ایش بارا افزایش دادند وخواستار قبول حاکمیت چینی ها از طرف ایش بارا  شدند.ایش بارا چون فرماندهان وقشون خود را پراکنده کرده بود، مجبور به قبول تابعیت چینی ها شد.چینی ها با تحمیل حاکمیت خود تلاش شبانه روزی به خرج می دادند تا فرهنگ چینی را نسبت به فرهنگ ترک ها برتر نشان دهند وبه ترک ها هویت چینی بدهند وبرای این که ترک ها مثل چینی ها لباس بپوشند وبه زبان چینی صحبت کنند، هر چه بیشتر به ایش بارا وملت ترک فشار می آوردند. در این ایام ایش بارا نامه ای به خاقان چینی ها نوشته است که بخشی از آن چنین است:«من حاضرم وابسته به شما زندگی کنم وحاضرم هر سال خراج

 ومالیات بپردازم ودر مناسبت ها هدایای گرانبها برای شما بفرستم. ولی ممکن نیست که قبول کنم، ملت من به زبان شما صحبت کنند، ممکن نیست که قبول کنم، ملت گیسوهای بلند خود را کوتاه کنند، وممکن نیست که قبول کنم ، مثل شما لباس بپوشند وطبق عادت ها ورسوم شما زندگی کنند. این مشخصات،هویت و قلب تپندۀ حیثیت وشرف ملت من می باشند.» با مشاهدۀ اینکه، چینی هایی که تا دیروز به گؤی تورک ها پناهنده می شدند، اکنون می توانند چنین خواسته هایی از خاقان ترک ها داشته باشند، اعتماد عمومی را هر چه بیشتر نسبت به ایش بارا تضعیف کرد و باعث شد آشوب ها ونافرمانی هایی در گوشه وکنار قلمرو گؤی تورک ها ایجاد شود. در این وضعیت نابسامان ایش بارا زندگی را بدرود گفت وخاقان های بعد ازاو یعنی«یه هو» ،«تولان» و«کیمین» نیز نتوانستند بر اوضاع مسلط شوند. ولی به سال 609میلادی،«شی پی» خاقان گؤی

 تورک های شرقی توانست بر اوضاع مسلط شود ودر غرب تا تبت ودر شرق تا «آمور» اوضاع را تحت تسلط خویش درآورد.این بار چینی ها، دست به دامان برادر کوچکتر به نام «چیکی شاد» شدند وبا فرستادن هدایا وشاهزاده ای چینی به همراه جهیزیه محتشم،حمایت خود را از خاقانی«چیکی شاد» اعلام کردند. ولی این ولیعهد جوان، به برادر خود پشت نکرد وشاهزاده زیبای چینی وهدایای گرانبها را به چینی ها پس فرستاد وپیشنهاد خاقانی را قبول نکرد. به سال 621میلادی با مرگ «شی پی» ،«چولوق» جانشین او شد.«چولوق» به دست زن چینی خود مسموم شد وبرادرش «کی الی» به جای او نشست. این بار برای تحت کنترل درآوردن ترک ها، چینی ها طی توطئه ای «کی الی»را ربوده وبه پایتخت چین انتقال دادند وبه این ترتیب امپراطوری گؤی تورک شرقی از هم پاشید.



  • [ ]

  • دریافت کد فیدخوان