لای لاییْ
یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم
+0 چره جلی
لای لای دئدیم اوجادان
سسیم چیخمیر
باجادان
تانری سنی ساخلاسین
چیچکدن، قیزیلجادان .
»باجا« یا »پاجا«، در
خانه های قدیمی آذربایجان، محلی برای ورود نور به منازل بود که کاربردهای دیگری هم
داشت. این همان سوراخ سقف است که در روز چهارشنبه سوری، پسرها شال خود را به منازل
همسایه ها می انداختند و هدیه می خواستند. »چیچک« و »قیزیلجا« نیز همان بیماری های
سرخک و آبله هستند که در قدیم از بیماری های صعب العلاج به شمار می>رفت. مادر
آمیزه محبت خود را اینچنین به فرزندش منتقل می کند: با صدای بلند لالایی خواندم
برایت... اما صدایم از روزنه خانه بیرون نرفت... خدایم تو را نگهدارد... از بیماری
هایی مثل سرخ و آبله...
لایلای دئدیم یاتینجا
گؤزلرم آی باتینجا
جانیم
دوداغا یئتدی،
سن حاصیله چاتینجا.
امان از مهر مادری! ... با هم از فداکاری
های مادرانه در این لالایی به چشم می خورد. لالایی گفتم تا زمانی که بخوابی...
حواسم هست که ماه من بخوابد... جانم به لبم رسید... تا تو به اینجا (یا به سر و
سامان) برسی...
بالامین یوخوسو گلیر
لای لایی نین سسی گلیر
اوزاق-اوزاق
داغلاردان
بالامین داییسی گلیر
به واسطه محبت خواهرانه به دایی فرزندش، اینجا
نیز مادر با فرزندش سخن می گوید و به او وعده آمدن دایی را می دهد. مادر می خواند:
فرزندم خوابش می آید... صدایی لالایی اش می آید... از کوههای دور دور... دایی
فرزندم می آید...
لای لاییْ نام یات بالام
گوُن ایله چیْخ بات بالام
من
آرزوما چاتمادیم
سن آرزووا چات بالام
این لالایی به نوعی نشانگر شکوه مادر از
زمانه و آرزوی بهترین ها برای فرزندش می باشد، چنانکه می گوید: من برای تو
لالایی(آرامش) هستم، فرزندم بخواب... همراه خورشید (نشان دهنده عظمت، بزرگی، نور و
شوکت) بیا و برو... من به آرزویم نرسیدم (ناکامی مادر)... تو به آرزویت برس،
فرزندم...
لای لای آهو گؤز بالام
لای لای شیرین سؤز بالام
گؤزَل لیکده
دونیادا
تکدی منیم اؤز بالام
در فولکلور آذربایجان، آهو نماد زیبایی است و در
این لالایی، مادر فرزند خود را به مثابه تمام زیبایی های عالم می بیند و می گوید:
بخواب کودک زیبایم که چشمانت از زیبایی به مانند آهوان است... بخواب فرزند شیرین
سخنم... در میان زیبایی های عالم... کودک من از همه زیباتر است...
لالاییْ نام
اؤز بالام
قاشی قارا گؤز بالام
دیلین بالدان شیرین دیر
دوداغیْندا سؤز
بالام
این لالایی نیز مانند لالایی بالایی نشان از ستایش فرزند در مدح نوزادش
دارد. اما چیزی که این لالایی جلب توجه می کند، اشاره به زبان فرزند است، چنانکه می
گوید: من برای تو لالایی(آرامش) هستم، فرزند دلبندم... ای که چشم و ابرویت سیاهند
(که در ادبیات آذربایجان، زیباترین چشم و ابروها سیاه هستند)... زبان تو (ترکی
آذربایجانی) از عسل هم شیرین تر است... بر لبانت سخن ها داری با این
زبانت...
لایْ لایْ دیلین دوز بالام
دیل آچ گینان تئز بالام
من اوتوروم
سن دانیْش
شیرین شیرین سؤز بالام
در این لالایی، محبت مادر به فرزندش به اوج
می رسد و این است مهر مادر آذربایجانی به فرزند دلبندش، که می خواهد هر چه زودتر
صدای فرزندش را بشنود و با او سخن بگوید. مادر خطاب به غنچه باغ زندگی اش می گوید:
بخواب فرزندم که زبانت بانمک است... زودتر زبان باز کن عزیزکم... تا من بنشینم و تو
سخن بگویی... با زبان شیرینت برایم سخن ها داری...
لای لای بالام گوُل بالام
من سَنَه قوربان
بالام
قان ائیلَه مَه کؤنلوُموُ
گَل مَنَه بیر گوُل بالام
بخواب فرزند
همانند گلِ من... الهی که من به قربان تو بروم فرزندم... دل مرا خون مکن... بیا و
برایم بخند فرزندم... آری! مادر منتظر خنده فرزندش است و چشم انتظار نشسته تا گل از
گل فرزندش بشکفد و او نظاره گر به بار نشستن آرزوهایش باشد. حتی در میان خواهش هایش
برای خندیدن نوزادش، به او التماس می کند که دلش را خون نکند و برایش بخندد و در
این میان قربان صدقه کودک نیز می رود.
لای لاییْ نام گوُل بالام
تئل لَری
سوُنبوُل بالام
کَپَنَک دَن سئرچَه دَن
یوخوسو یوُنگوُل بالام
در فولکلور
آذربایجان، از هر یک از اجزای طبیعت بعنوان نمادی جهت معرفی خصوصیات افراد استفاده
می شود. در این لالایی، خواب سبک نوزاد به خواب سبک پروانه و گنجشک تشبیه می شود و
مادر می گوید:
من برای تو لالایی(آرامش) هستم، فرزند مانند گلم... ای که گیسوانت
همانند سنبل>هاست... از پروانه و گنجشک... خواب تو سبک تر است دلبندم...
لای لای دئدیم اوجادان
سسیم چیخمیر
باجادان
تانری سنی ساخلاسین
چیچکدن، قیزیلجادان .
»باجا« یا »پاجا«، در
خانه های قدیمی آذربایجان، محلی برای ورود نور به منازل بود که کاربردهای دیگری هم
داشت. این همان سوراخ سقف است که در روز چهارشنبه سوری، پسرها شال خود را به منازل
همسایه ها می انداختند و هدیه می خواستند. »چیچک« و »قیزیلجا« نیز همان بیماری های
سرخک و آبله هستند که در قدیم از بیماری های صعب العلاج به شمار می>رفت. مادر
آمیزه محبت خود را اینچنین به فرزندش منتقل می کند: با صدای بلند لالایی خواندم
برایت... اما صدایم از روزنه خانه بیرون نرفت... خدایم تو را نگهدارد... از بیماری
هایی مثل سرخ و آبله...
لایلای دئدیم یاتینجا
گؤزلرم آی باتینجا
جانیم
دوداغا یئتدی،
سن حاصیله چاتینجا.
امان از مهر مادری! ... با هم از فداکاری
های مادرانه در این لالایی به چشم می خورد. لالایی گفتم تا زمانی که بخوابی...
حواسم هست که ماه من بخوابد... جانم به لبم رسید... تا تو به اینجا (یا به سر و
سامان) برسی...
بالامین یوخوسو گلیر
لای لایی نین سسی گلیر
اوزاق-اوزاق
داغلاردان
بالامین داییسی گلیر
به واسطه محبت خواهرانه به دایی فرزندش، اینجا
نیز مادر با فرزندش سخن می گوید و به او وعده آمدن دایی را می دهد. مادر می خواند:
فرزندم خوابش می آید... صدایی لالایی اش می آید... از کوههای دور دور... دایی
فرزندم می آید...
لای لاییْ نام یات بالام
گوُن ایله چیْخ بات بالام
من
آرزوما چاتمادیم
سن آرزووا چات بالام
این لالایی به نوعی نشانگر شکوه مادر از
زمانه و آرزوی بهترین ها برای فرزندش می باشد، چنانکه می گوید: من برای تو
لالایی(آرامش) هستم، فرزندم بخواب... همراه خورشید (نشان دهنده عظمت، بزرگی، نور و
شوکت) بیا و برو... من به آرزویم نرسیدم (ناکامی مادر)... تو به آرزویت برس،
فرزندم...
لای لای آهو گؤز بالام
لای لای شیرین سؤز بالام
گؤزَل لیکده
دونیادا
تکدی منیم اؤز بالام
در فولکلور آذربایجان، آهو نماد زیبایی است و در
این لالایی، مادر فرزند خود را به مثابه تمام زیبایی های عالم می بیند و می گوید:
بخواب کودک زیبایم که چشمانت از زیبایی به مانند آهوان است... بخواب فرزند شیرین
سخنم... در میان زیبایی های عالم... کودک من از همه زیباتر است...
لالاییْ نام
اؤز بالام
قاشی قارا گؤز بالام
دیلین بالدان شیرین دیر
دوداغیْندا سؤز
بالام
این لالایی نیز مانند لالایی بالایی نشان از ستایش فرزند در مدح نوزادش
دارد. اما چیزی که این لالایی جلب توجه می کند، اشاره به زبان فرزند است، چنانکه می
گوید: من برای تو لالایی(آرامش) هستم، فرزند دلبندم... ای که چشم و ابرویت سیاهند
(که در ادبیات آذربایجان، زیباترین چشم و ابروها سیاه هستند)... زبان تو (ترکی
آذربایجانی) از عسل هم شیرین تر است... بر لبانت سخن ها داری با این
زبانت...
لایْ لایْ دیلین دوز بالام
دیل آچ گینان تئز بالام
من اوتوروم
سن دانیْش
شیرین شیرین سؤز بالام
در این لالایی، محبت مادر به فرزندش به اوج
می رسد و این است مهر مادر آذربایجانی به فرزند دلبندش، که می خواهد هر چه زودتر
صدای فرزندش را بشنود و با او سخن بگوید. مادر خطاب به غنچه باغ زندگی اش می گوید:
بخواب فرزندم که زبانت بانمک است... زودتر زبان باز کن عزیزکم... تا من بنشینم و تو
سخن بگویی... با زبان شیرینت برایم سخن ها داری...
لای لای بالام گوُل بالام
من سَنَه قوربان
بالام
قان ائیلَه مَه کؤنلوُموُ
گَل مَنَه بیر گوُل بالام
بخواب فرزند
همانند گلِ من... الهی که من به قربان تو بروم فرزندم... دل مرا خون مکن... بیا و
برایم بخند فرزندم... آری! مادر منتظر خنده فرزندش است و چشم انتظار نشسته تا گل از
گل فرزندش بشکفد و او نظاره گر به بار نشستن آرزوهایش باشد. حتی در میان خواهش هایش
برای خندیدن نوزادش، به او التماس می کند که دلش را خون نکند و برایش بخندد و در
این میان قربان صدقه کودک نیز می رود.
لای لاییْ نام گوُل بالام
تئل لَری
سوُنبوُل بالام
کَپَنَک دَن سئرچَه دَن
یوخوسو یوُنگوُل بالام
در فولکلور
آذربایجان، از هر یک از اجزای طبیعت بعنوان نمادی جهت معرفی خصوصیات افراد استفاده
می شود. در این لالایی، خواب سبک نوزاد به خواب سبک پروانه و گنجشک تشبیه می شود و
مادر می گوید:
من برای تو لالایی(آرامش) هستم، فرزند مانند گلم... ای که گیسوانت
همانند سنبل>هاست... از پروانه و گنجشک... خواب تو سبک تر است دلبندم...