charehjale

وبلاگ-کد لوگو و بنر
بابک بزرگترین قهرمان آزادی

بابک بزرگترین قهرمان آزادی

یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم

+0 چره جلی

بابک بزرگترین قهرمان آزادی

یازار : ایگید


تقریباً دویست سال قبل از ظهور بابک و در زمان حاکمیت جبارانه و دیکتاتوری ساسانیان که ظلم را به نهایت رسانده و خود را در حد خدایان میپنداشتند و مردم مظلوم و ستم کشیده از دست ساسانیان (وارثان هخامنشیان ) به تنگ آمده بودند ، حضرت محمدبن عبدالله (ص) متولد میشود. در زمان تولد این پیامبر بزرگ دو اتفاق بزرگ میافتد ، یکی اینکه درست در همان موقع ایوان مدائن و کاخ کسری (ساسانیان) فرو میریزد و دیگر اینکه آتشکدة آذر گشسب بعد از هزاران سال روشنی خاموش میشود و شاعر درست این زمان را مد نظر قرار داده و چه زیبا فرموده است :
ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان
ایوان مدائن را آئینة عبرت دان
 برای مشاهده اندازه واقعی مجسمه آتا بابک (بابک خرمدین) کلیک کنید

مجسمه آتا بابک

چهل سال بعد از این زمانها حضرت محمد (ص) ظهور میکند و به پیامبری میرسد و نامهای به خسرو پرویز پادشاه ساسانی مینویسد و او را به دین اسلام و اطاعت از خداوند فرا میخواند که نامة پیغمبر به دست خسرو پرویز پاره میگردد، در این موقعها بعد از سالیان سال حکومت ظالمانه و دیکتاتوری آریائی ، توسط دین جدید و مسلمانان ، در جنگ قادسیه برچیده شده و متلاشی میشودتا انسانهای آزادة دربند کشیده شده نفسی تازه کنند. لیکن طولی نمیکشد دو گروه ستمگر و تشنة قذرت پدیدار شدند،یکی در ایران اعقاب ساسانیان حکومت از دست رفته و عقدهای که دوباره آرزوی احیای تمدن ساسانی را داشتند که بعدها افشین ، مازیار ، وشمگیریان و غیره نمونة آن بودند و یکی دیگر به موازای اسلام راستین ، اسلام دروغین بود که بعد از پیغمبر و ظلم هایی که به آل پیغمبر و حضرت علی (ع) نموده و حقشان را که از جانب خداوند تعیین شده بود ، ضایع نموده بودند، از جانب خلفای بنیامیه و مخصوصاً بنی عباس سربرآورده بود.

در زمان خلفای بنی عباس ، فرزند دلاوری در آذربایجان زاده شده که در دوران قیامش به مدت 22 سال خواب را برای خلفای ظالم عباسی و سرداران زیاده طلب ایرانی حرام نموده و آرامش را به قیمت سلب زندگی ملتهای مظلوم میخواستند ، سلب نموده بود. بابک با نام حسن در یک خانوادة محکوم و مظلوم اما سرافراز در روستای بلالآباد از توابع میمنه در اطراف اردبیل فعلی به دنیا آمد.محمد فریدی مینویسد : « بابک از هنگامیکه میتوانست چوب بدست گیرد و بدود برای کمک به خانوادة فقیرشان که بعد از مرگ پدر، مادرش به کلفتی افتاده بود به چوپانی رفت و گوسفند چران شد . بدین گونه بابک از طبیعت آزاد و صخرههای بلند و غرش ابرها و پرواز آزادانة پرندگان درسها آموخت ، بلندب همت ، استواری کوه ، آزادگی سرو ، بخشندگی باران ، واحدهائی بودند که بابک از دانشگاه طبیعت فرا گرفت . مهمان شدن ناگهانی مردی به نام جاویدان (رهبر خرمیان )در خانة فقیرانة آنها در زمستان سخت از زور سرما و کولاک که پس از گذر از شهر زنگان به آنجا پناه آورده بود و بابک را که 18 ـ 19 سال بیشتر نداشت با عقاید و اندیشههای جالب آشنا نمود . این درست زمانی بود که اشراف عرب ، یعنی عباسیان به نام دین دمار از روزگار دین درمیآوردند. اشراف و امیرزادگان ایرانی نیز در پی کسب مقام و جاه از دست دادة خود مردم را به شورش دعوت میکردند در حالیکه همین مردم از دست ظلم و جور اشراف و امیزادگان ایرانی و موبدان زرتشتی به دین اسلام پناه آورده بودند.

هویت بابک به علت کینة دشمنانش از این بزرگ مرد و نوشتن تاریخ جعلی و ساختگی شئونیستها و نژادپرستان به صورت نقیض و ضد نقیض نشان داده شده است که علما و مورخین فعلی را به شدت تحتالشعاع خود قرار داده و به الگو برداری از آنها وادار نموده است و همین اختلاف فوقالعاده و افراط در منفی نشان دادن شخصیت ایشان خود بیانگر آن است که منفیات را با سوء قصد و غرض خاصی نوشته و همة آنها پوچ و بیاساس است و اینها همه عظمت بابک را به اثبات میرساند که چطور سعی در تخریب شخصیت ایشان داشتهاند. دکتر عبدالحسین زرینکوب در مورد بابک مینویسد : «بیشتر مطالبی که در منابع موجود دربارة بابک آوردهاند ، غرضآلود و افسانه آمیز است .تاریخ نویسان مسلمان کوشیدهاند خاطرة او را تیره و تباه کنند و از تعصب ، سعی کردهاند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند . افسانههائی که در باب او جعل کردهاند به خوبی نشان میدهد که با غرض و نیتهای خاصی سعی داشتهاند نام بابک را آلوده نمایند.»

بهروز خاماچی نیز مینویسد :« باید گفت جزئیات زندگی بابک در پس پردة تعصب و خودخواهی مورخان وابسته به دربار عباسی از علاقمندان به تاریخ پنهان مانده است.مورخانی که روابط بسیار حسنه با دربار عباسیان ، خلافت هارون و مأمون و معتصم داشتند ، با دریافت انعام و جوائز فراوان سعی داشتند حقایق را آنگونه که هست وارونه نشان دهند تاجائیکه خلفای عباسی چون مأمون و معتصم را حامی دین و مذهب انگاشته و مردانی رئوف و مردمدار قامداد نمایند و در مقابل، دلاوران ایرانی را انسانهای بیرحم و ستمگر و خونریز به تصویر کشند.»

نقش بابک به عنوان قهرمان آزادی در اوج اختناق و خفقان در موقع حاکمیت اعراب متظاهر به اسلام (اسلام دروغین ) و اعقاب ساسانیان ، حکومت از دست رفته و عقدهای ، برای تاریخ و حق و حقیقت ، غیر قابل انگار است . بابک از آنگونه شخصیتهاست که تاریخ مانند او را کمتر و در برههای از زمان به خود میبیند . بهروز خاماچی مینویسد :« در میان مردان بزرگ و برجستهای که از پی استقلال ایران در عهد خلفای ستمگر عباسی برخاستهاندچهرة بابک از حیث مردانگیهای بسیار ودلاوری شگفتآور و سرسختی و پایداریها و استواری بیمانند ، جایگاه رفیعی دارد ، خاصه اگر روزهای مرگ و یا قتل فجیع وی را در آخرین دقایق زندگی به آنها بافزاییم که چه مصائب و عذاب جانفرسائی را متحمل گردید و همچنان و همچنان ، گردن به غرور و سرافراز داشت ، شاید بتوان گفت در این خصوص کسی از قهرمانان ایران را یارای برابری با وی نیست . درنتیجه میتوان گفت که بابک از همة آن سرداران بزرگ ، بزرگتر و لایقتر بوده است.»

دکتر علی شریعتی مینویسد : «برای تحلیل روانشناختی بابک باید دید بابک در کدامین محیط تربیت و نشو ونما یافته و عوامل تأثیر گذار در منش و رفتار و روحیة بابک در کدامین عناصر بودهاند. از عوامل تأثیر بخش و تحولآفرینی میتوان به کسانی چون عبدالله پدر بابک ، مادر بابک و جاویدان ، رهبر نخستین خرمدینان و سلمان و شبل دوستان نزدیک پدر بابک که همواره راهنما و مشوقش بودهاند اشاره نمود.»

در مورد افکار تأثیر گذار در روحیة بابک ، بهروز خاماچی و رحیم رئیسنیا مینویسد : «مادر بابک روزی شمشیر پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم ! پدر شما یک روغن فروش ساده نبود . او یک بهادر بود ،او در روی شمشیر چنین نوشته بود : « ای جوانمرد اگر شمشیر را در خلاف خواهی کرد بهتر است که دست به قبضهاش نبری .در روزگاران عباسیان، بیچشم میتوان زندگی کرد ، اما بیشمشیر هرگز!»

بعد از مرگ جاویدان هست که با وصیت خود رهبری خرمیان به بابک میرسد . دکتر عبدالحسین زرینکوب در این باره مینویسد :«بابک فقط سرداری دلیر و هوشمند بود که مدتها شورشها و آشوبهای مزدکیان و خرمیان را رهبری کرد. در این کار وی نیز جانشین جاویدان بود که از رؤسای خرمیة آذربایجان محسوب میشد.» مینویسند که بعد از مرگ جاویدان زن او با خرمیان چنین گفت که : « جاویدان بابک را خلیفة خود کرده است و اهل این نواحی را به پیروی او وصیت کرده و شما را وعده داده است که با دست او فتح و ظفر یابید .» و دوباره مینویسند : « در آذربایجان وضع دیگر گونهبود جاودان بیسهل و بابک آئین خرمدینان را تازه کرده بودند و این شورش خرمدینان در آنجا نه فقط عربها و دستگاه خلفا را تهدید میکرد ،بلکه برای شاهزادگان و امیران ایرانی نیز که همواره به بهانة دین زرتشت ، مردم را بر ضد عربان و نفع خویش فراز میآوردند خطر بزرگی بود.این آئین خرمی که ظاهراً بازماندة دین مزدک بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آذربایجان و ارمنستان و همدان و دینور و ری و اصفهان عدة بسیاری از پیروان آن وجود داشتند ، با اندیشة دهقانزادگان و امیرزادگان جهانجوی ، که خواب احیای دولت ساسانی را میدیدند سازگار نبود. بدین جهت بود که اشراف و بزرگان ایرانی نیز در خفه کردن و فرونشاندن این نهضت با خلیفة عباسی همداستان بودند چنانکه برای مبارزه با این خطر ، این ایرانیان که خود از عربان نفرت شدید داشتند در دوستی با دشمنان دیرین خویش لحظهای تردید نکردند.عبث نیست که افشین شاهزادة اشروسنه فرمان خلیفه را در قلع و قمع خرمدینان به جان پذیرا شد و هم بدین جهت بود که از شاهزادگان طبرستان ، جز مازیار کسی به یلری بابک برنخاست و او نیز جز وعده و نوید یاری دیگری به بابک نکرد.»

مدتها بود که خرمدینان بر ضد تازیان برخاسته بودند اما قبل از ظهور بابک ، کار خرمدینان هرگز کاری دشوار و خطرناک تلقی نشده بود. خرمدینان ظاهراً باقیماندة مزدک بوندن که از قهر و سخط انوشیروان جسته بودند و پرویز و جانشینانش نیز چنان سرگرم گرفتلریهای خویش گردیده بودند که از قلع و قمع آنها غافل مانده بودند .بدین گونه بود که بابک در سال 200 هجری به نام آئین خرمدینان و برای نهضت جاویدان مزدکی برخاست . به زودی پیروان او بسیار شدند و عدة زیادی از کشاورزان و روسائیان به یاری او برخاستند.

بدین ترتیب بابک توانسته بود دیلمان و دوطرف رود ارس یعنی آذربایجان و ارمنستان را تحت حاکمیت خود درآورد . ابومنصور بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق مینویسد :« شمارة پیروان بابک از مردم آذربایجان و دیلمانی که به او پیوسته بودند به سیصدهزار تن میرسید .» بهروز خاماچی مینویسد : « بدین ترتیب بود که بابک خرمی موفق شد علاوه بر بیست هزار نفر جنگاور سوار ، بیست هزار نفر جنگجوی پیادة شمشیرزن و زوبین افکن آمادة کارزار بنماید.بابک برای مقابله با خلیفة ستمگر عباسی و تجهیز سپاه خود و آمادگی برای جنگهای آینده به فکر وحدت قبایل و طوائف آذربایجانی افتاد و مردان ورزیده و سرسختی را وارد سپاه خود کرد ، آنگاه چون دریافته بودکه مردم دیلمان شجاعترین و جسورترین جنگاوران شمال ایران هستند لذا برای جلب مردان آن سامان ، خود به سرزمین دیلمان رهسپار شد و این توفیق را در سرزمین دیلمستان بدست آورد که افراد ارزشمندی را از میان مردم بیباک و متهور آن اقلیم به سوی آذربایجان گسیل دارد تا سپاهیان جنگجوی او را تقویت نمایند.»

ناصر نجمی مینویسد :« بابک پس از انجام این مهم به طبرستان شتافت و در آنجا با مازیار فرزند قارن که او نیز از پی جنگ و ستیز با تازیان برخاسته بود ملاقاتی پرشور به عمل آورد و هر دو دلاور هم پیمان گردیدند که در رزم با اشغالگران و تازیان نژادپرست هرگز پای سست نگردانند، همت و کوشش از دست ندهند و به پایمردی و دلیری تا روز رهائی شمال و غرب ایران از پای ننشینند . لیکن این پیمان از طرف مازیار در حدسخن باقیماند و به آن عمل نشد .
بابک در سالهای 204 و 211 به سختترین و خونین ترین جنگها برعلیه سپاهیان مأمون خلیفة عباسی دست یازید . بابک در مدت 22 سال توانسته بود 7 بار لشگر مجهز خلیفة عباسی را که میدان جنگ در داخل آذربایجان بود و در پای قلعه ، متلاشی کرده و درهم بکوبد و شکست سنگینی را متحمل آنان گرداند . ناگفته نماند که بابک همزمان با امام هشتم علیبنموسیالرضا علیالسلام بوده و ملاقاتی نیز با امام داشته و دست بیعت با امام داده و امام رضا (ع) نیز لقب ذوالیمین به وی داده است.

دکتر علی شریعتی در مورد بابک چه زیبا نوشته است :« وقتی شرح حال بابک را میخونیم میبینیم تمام تهمتهائی که به او میزنند و فشحهائی که میدهند (مانند آدم بیسر و پائی است ، پدرش فلان کاره است.)نشان میدهد که با یک بابک از طبقة پائین است و از این موضوع فهمیده میشود که علت مقاومت بابک و مقاومتهای دیگران متفاوت است .زیرا بابک موقعیت خانوادگی مهمی نداشته که از دست داده باشد ، قیام بابک درستترین و انسانیترین قیام علیه خلافت است و برای همین است که بزرگترین مقاومتها را بابک علیه خلافت داشت . از میان رهبران دو قرن اسلامی ، بابک تنها شخصیتی است که از میان تودة مردم برخاسته است.» شریعتی علت گرویدن بابک به دین مزدکی را نیز وابستگی طبقاتی بابک میداند . امکان نداشت که شخصیتهای دیگر به مزدک بگروند ، چه از طبقة اشرافی بودند و بابک که از طبقة اشراف بری بود خود به خود به مزدک گروید . اما این مزدک چه کسی بود ؟ به نظر شریعتی او مردی بود که 1400 سال پیش از مارکس و پیش از آنکه صنعت و تولید جمعی و ماشین بخار پدید آید همة نعمتهای زندگی را از زندان تنگ مالکیت فردی آزاد کرد و با زن اندوزی و رزاندوزی طبقة خسرو ، موبد پیکاری را آغاز کرد که یکی از صحنههایش باغ شهادت بود . باغ هولناکی که در آن بیست هزار مزدکی عدالتخواه از سر در خاک غرس شده بودند . این درختان مقدس که در اسلام به بار نشست و ثمرهاش را تشیع انقلاب علوی چید.

مقدسی دربارة مزدکیان و اعتقاداتشان مینویسد : «از ریختن خون ، جز در هنگامیکه علم طغیان برافرازند خودداری میکنند .به پاکیزگی بسیار مقیدند . با نرمی و نکوکاری با مردم دیگر در میآمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنها جایز میدانند.

بلاخره پس از 22سال قیام غیرتمندانه و شجاعانة بابک ، با خیانت و دسیسةسماط ارمنی و با کینة افشین ، این قهرمان آزادی اسیر گشته و به خلیفة عباسی تحویل داده میشود. خلیفه ابتدا پیشنهاد سرداری در لشگر خود را به بابک میدهد ولی بابک مرگ را قبول میکند و هرگز زیر بار ننگ نمیرود .خلیفه برای اینکه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابک چنین میگوید : «شنیدهام که تو حرامهای خدا را حلال کردهای و بر آن بودهای که سرزمین خلافت را غصب کنی ؟! » بابک در جواب به خلیفة عباسی چنین میگوید : « هر کس را مادرش هر جا به دنیا آورد مال اوست . سرزمین اوست . وطن اوست .غاصب کسی است که فرسخها را زیر پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بیدفاع یورش آورده و دسترنج مردم زحمتکش را غارت کند و زندگی را در کامشان تلخ سازد. غاصب کسانی هستند که اندیشمندان ملتها را میربایند ،غاصب کسانی هستند که بر کشتگاه مردم اسب میتازانند. مردم را اسیر میگیرند ، مردان را چون حیوان به بیگاری وا میدارند ، زنان شوهردار را میفروشند ، دختران را بیعصمت میکنند، در حرمسرای خلیفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد . حرمسرای این مردان که در اینجا جمعند ، موج میزند از دختران و زنانی که روزی برای خود زندگی آزادی داشتهاند.»

بعد از کشتن بابک نوبت به افشین مزدور میرسد.آخرین جملة معتصم که آخرش نیز خورده شد ، آتش درون افشین انداخت . معتصم سخنانی را که از روی مصلحت فروخورده بود مروری کرد « آن افشین خائن را هم که در آرزوی تجزیه قلمرو خلافت من باشد ، خود به سزایش خواهم رساند ، که هنوز خواب شاهنشاهی ساسانی را میبیند ، پدران من این خلافت را آسان بدست نیاوردهاند که پسرانشان آسان از دست بدهند . برای حفظ هر ولایتی اگر لازم آید ، جویهای خون به راه میاندازم و با شمشیر دمشق، سرها از تن مخالفان جدا میکنم !»آتش و تلاطم افشین بعد از نگاه شبهه آمیز و کنایهبار ، تصور ناپذیر بود . هرچه تغلا میکرد که گردنش را از کندة دژخیم خلیفه دور گرداند ، نمیتوانست «کاشکی شرط بابک را میپذیرفتم ، حیف از او ، بزرگا مرد ! استوار و پرصلابت همچون صخرههای بذ و سرافراز مانند کوههای سر به فلک کشیدة آذربایجان!… ای سراب آرزوها تف بر شما ! ای رقیبان، نفرین بر شما ، نفرین بر شما ، ای رقیبان !نفرین بر من ، نفرین بر افشین ……وای که در دریای خونی که خود ریخته ام غرق خواهم شد … وای برمن ! فریاد از این پیروزی بیشکوه ،فریاد از این شکست آرزو سوز.»

دکتر علی شریعتی مینویسد :«ابومسلم و بعد از اوخونخواهان او باشعار اسلام منهای عرب قیام کردند و توده برای رسیدن به آن دو هدف دنبال اینها راه افتادند اما نتیجه چه شد ، سازش این قهرمانان ( طاهریان ، سامانیان ، آل زیار ، مردآویج ، وشمگیریان ، افشین ، مازیار ، اسپهبدان طبرستان و غیره ) با خلافت . توده ناگهان چشم باز کرد و دید که این قهرمانان همان حکام محلی پیش از اسلام بودند که اسلام قدرت را از خانوادةشان باز گرفته بود و قیامشان نه برای مردم و نه برای ملیت بلکه برای بدست آوردن حکومت محلی و ملی بود و این قهرمانان ملی ، فرزندان نامشروع این دو اشرافیت ، اشراف عرب و ایرانی بودند و از این قهرمانان ملی فقط بابک راست میگفت که دیدیم همین قهرمانان ملی یعنی اشراف قدیمی ایرانی او را گرفتند و در پای خلیفه ذبحش کردند.»

بدین ترتیب پیشگوئی در مورد ترکان صورت گرفته است که به احتمال قوی هم مربوط به قیام بابک و ترکان آذربایجان و دیلمیان و هم آخر زمان را شامل میشود بدین صورت که در کتاب نشانههای ظهور او اثر حاج شیخ محمد خادمی شیرازی و غیبت نعمانی ابن زینب چنین آورده میشود : در حدیث لوح حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها پس از بیان ویژگیهای ائمه معصومین (ع) نوبت به حضرت بقیه الله (ع) میرسد . خداوند میفرماید : بعد از امام حسن عسگری (ع) دین خود را بوسیلة فرزندش که رحمت واسعه برای جهانیان است کامل میگردانم .نشانه های غیبت حضرتش این است : اولیا و بندگان صالح من به خاطر ستمگران در زمان غیبت او در ذلت بسر میبرند و سرهای بریدة آنها را بعنوان تحفه برای یکدیگر میفرستند .چنانچه سرهای ترک و دیلم را پیشکش یکدیگر میکردند.بندگان و اولیای مرا میکشند و مرعوب دشمنان باشند.اینها در حقیقت ، دوستان منند و بوسیلة آنها انواع بلاها و فتنه های کور و تاریک را از مردم دفع میکنم و زلزلهها را به برکت وجود انها برمی دارم . بر آنها بار درودها و رحمت پروردگارشان و آنهاهستند هدایت یافتگان .

و روایت فوق و کلمات ترک و دیلم و پیشکش سرهای آنها با قیام و مظلومانه به شهادت رسیدن بابک مطابقت مینماید . بنابر این طبق گفتههای بالا بابک (حسن) را میتوان قهرمان آزادی به حساب آورد و مکان قیامش یعنی (بابک قالاسی ) را به عنوان مکانی برای اعتراض حقوق از دست رفتة ترکان آذربایجان قبول کرد و به حساب آورد و فیلمی که در جمهوری آذر بایجان در مورد قیام بابک ساخته شده است نمیتواند هویت بابک را به طور کامل آشکار سازد و مقام بابک بالاتر از قضاوتها و برداشتهای ما میباشد و ما نبایدطبق قضاوتهای دیگران و بخاطر پارهای مسائل سیاسی جهد در تخریب بهترین شخصیت تاریخی خودمان باشیم و آنهایی که دانسته و ندانسته تهمتهایی به قهرمان ملی ترکان آذربایجان و کل ایران زده  اند جزای آنها در پیشگاه احکم الحاکمین محفوظ خواهد بود و از آن هیچ خلاصی نخواهند داشت.


  • [ ]

  • دریافت کد فیدخوان