مصاحبه با دکتر حسین محمد زاده صدیق از اساتید تورکولوژیک و همچنین ادبیات و شعر در باره آموزش زبان و فرهنگ بومی در مدارس
یازار : " تؤرک دیلینی اؤیره نین، چونکو اونلارین حاکمیتی چوخ اوزون سؤره جکدیر." پیامبر اکرم
+0 چره جلیمصاحبه با دکتر حسین محمد زاده صدیق از اساتید تورکولوژیک و همچنین ادبیات و شعر در باره آموزش زبان و فرهنگ بومی در مدارس
آزربایجاندکتر صدیق : پیشنهاد من آموزش درس «زبان و فرهنگ بومی» در مدارس است.
اشاره : دکتر ح. م. صدیق در آستانهی حلول سال جدید 1393 پیشنهاد خود را جهت اجرای کامل مفاد اصل 15 قانون اساسی طی مصاحبهای مطرح کردند، که در زیر میخوانید :
سوال : کسانی که با اجرای اصل پانزدهم مخالفت میکنند، چه میخواهند؟
پاسخ : سخنان مخالفان اجرای کامل اصل پانزدهم قانون اساسی، بسیار مضحک، ناپخته و نسنجیده است. یکی از آنها در مصاحبه با ایسنا گفته است:«در ایران همهی جمادات هم فارس هستند و ما غیر فارس اصلا نداریم.» میبینید که این سخن، هم خندهدار و هم بسیار تحریکآمیز است. چنین زخم زبانی، مطالبات قومی را به سمت و سوی سیاسی سوق خواهد داد. جوانان، آن را توهین قومی تلقی خواهند کرد و یقیناً معترض خواهند شد و امنیت ما به خطر خواهد افتاد. من فکر میکنم که اگر ادعا کنم این مدعیان، پسماندههای اعضای کودتای نافرجام نوژه هستند بیراهه نرفتهام. کسی که چنین سخن لغو و جلفی بر زبان میراند و آن را توسط یک سازمان خبرگزاری اصلی به گستردگی در سطح جهان پخش میکند و گروههای سیاسی خارجنشین را به حرکت وامیدارد، چه خیالی جز ویران سازی شهرهای زیبای ما میتواند داشته باشد؟ جوانان ما باید بیدار باشند. دسیسههای ملیگرایان را خنثی کنند، مراقب باشند که خزعبلات آنان را به حساب مسئولان نگذارند و بلکه به هشیار سازی مردم و مدیران محلی در کشف و افشاء حیل و دسائس آنان بپردازند.
یکی دیگر از این مخالفان از یک تریبون دولتی گفته است که تدریس زبان ترکی خطرناک است! او تدریس انگلیسی را که این همه در کشور گسترش یافته و حتی در بسیاری از جاها از مهد کودک به آن میپردازیم، خطرناک نمیداند، آموزش دو ساعت ادبیات اسلامی ترکی در مدارس را خطرناک مینامد!
سؤال : ترکی ستیزی از کی و چگونه شروع شده است؟
پاسخ : سیاست رژیم طاغوت به حاشیه راندن و منزوی کردن زبان ترکی بود. ببینید، وقتی یک زبان، زبان مدرسه نشود و تنها در دایرهی محاورات تودهی مردم و یا در حوزهی فولکلور و ادبیات قدیمه محدود گردد و زبان علم و فن هم نشود، زبان سیاست و دانش هم نشود، به تدریج به حاشیه رانده میشود و حتی بر اثر آمیختگی با لغات و اصطلاحات زبان رایج علمی و رسمی، زیبایی، خوش آوایی، هماهنگی و آیینمندی خود را از دست میدهد، رنجور و بیمار میشود. رنجوری و بیماری یک زبان، سبب رنجوری و بیماری اهل زبان نیز میشود و افراد اهل زبان پیوسته در مقابل غیر اهل زبان احساس کهتری و شرمندگی میکنند و برای نجات خود از این احساس زجرآور، سعی میکنند در خود شخصیت ثانوی ایجاد نمایند و گام به گام خود را از وابستگی به زبان خویش دور سازند و در نتیجه به کمتر بینی و کهتر سازی هم ولایتیهای خویشتن میپردازند و باعث ایجاد برخی تشنجهای اجتماعی و سیاسی میشوند.
اما، اگر علم و فن به زبان آن مردم تعلیم داده شود، اولاً یاد دادن و یاد گرفتن آن علم آسانتر میشود و ثانیاً تودهی مردم احساس عزت میکنند که خود یکی از اسباب مهم توسعه و ترویج دانش است، ثالثاً هر گونه تشنج اجتماعی و سیاسی قومی رنگ میبازد و به صفر میرسد و به تحکیم امنیت ملی یاری میرساند.
سؤال : شما در جایی گفتهاید که فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم به سیاست دور سازی زبان فارسی از زبان قرآن ادامه میدهد.
پاسخ : ببینید، ایجاد و ابداع واژههای جدید در مقابل واژهها و اصطلاحاتی که در سایهی ترقی علوم در دنیا به وجود میآیند، امری واجب و لازم است. فرهنسگتان باید و وظیفه دارد که در مقابل هجوم لغات اروپایی، واژههای پر معنا و زیبای ایرانی و اسلامی برگزیند و یا ابداع کند. اما حرف من این است که در این کار واجب و لازم، فرهنگستان به جای گورکاویهای پیش از اسلام، به دو زبان عربی و ترکی که قرنها با فارسی همزیستی داشتهاند، توجه کند. باید تاکید کنم که دو زبان عربی و ترکی برای ما مسلمانان بیگانه نیستند. چنان که فارسی هم همین طور است. مگر میتوان زبان قرآن را برای ترک و فارس، زبان بیگانه نامید؟ زهی بیانصافی اگر کسی بخواهد لغات قرآنی را در فارسی با گورکاویهای پیش از اسلام، تغییر دهد.
مثلاً کلمهی « بشقاب » که یکی از زیباترین کلمات ترکی رایج در فارسی است، چرا باید فرهنگستانیها را ناراحت کند؟ آیا کلمهی « زیرکش » بهتر از « بشقاب » است؟ ترکی و فارسی دو بال نیرومند هستند که قرنها شاهین فرهنگ اسلام و ایران را در آسمان این کشور به پرواز در آوردهاند و بر اقالیم وسیعی گستردهاند. این دو زبان موازی هم و یار و مددکار هم و پشتیبان یکدیگر، زنده به اسلام و قرآن بودهاند. دور سازی این دو زبان از همدیگر و دور سازی هر دو از زبان قرآن، به نابودی هر دو و سیطرهی غربزدگی و غربْجبرانی، خواهد انجامید.
سؤال : منظور شما از اصطلاح « دور سازی فارسی از زبان قرآن » چیست؟
پاسخ : در رژیم طاغوت دورسازی مردم ایران از زبان قرآن ابعاد بسیار گسترده و وسیعی داشت و رژیم در تلاش بود که این کار را توسط کسانی که دارای موقعیتهای علمی و فرهنگی بودند، انجام دهد. مثلاً ابراهیم پورداود که در دانشگاه تهران تدریس میکرد در اواخر دههی سی به وزارت فرهنگ وقت پیشنهاد کرد که درس عربی از برنامهی مدارس حذف شود. به دنبال پیشنهاد او، طومارهایی از سوی ملیگرایان تهیه شد و انتشار یافت. در یکی از این طومارها آمده است: « ما از شنیدن این پیشنهاد بسیار خرسند گردیدهایم و از پیشنهاد این استاد غیرتمند و نیک خواه ایرانی (!) پشتیبانی میکنیم. این، یکی از آرزوهای ایرانیان دلبسته به میهن است. گذشته از این، زبان عربی با داشتن صیغههای گوناگون برای نر و ماده و افعال گیج کننده مایهی تباهی مغز نوآموزان ما و ویران کنندهی زبان شیرین فارسی ماست (!) . . . همهی میهن پرستان، خواهان به کار بسته شدن پیشنهاد استاد پورداود هستند تا آرزوی ناسیونالیستهای غیرتمند ایران برآورده شود و ریشهی نیرومند ناسیونالیسم ایران، نیرومندتر گردد.»
این گونه تفکرات در تمام بدنهی کشوری و لشکری در رژیم طاغوت تسری داشت. اصلا هدف از درس « آئین نگارش » در مدارس و دانشگاهها، خدمت به همین تفکرات بود. هدف، فقط دورسازی فارسی از قرآن بود.
سؤال : نقش احمد کسروی در این دور سازی چه بود؟
پاسخ : کسروی، زبان فارسی مندرآوردی خودش را « زبان پاک » مینامید. کتابی هم به همین نام انتشار داد و در آن به صراحت گفت که دو زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را « آکدار » (= ناپاک) کردهاند. در جایی میگوید : « یکی از آکهای زبان فارسی در آمیختگی آن با واژههای تازی میبود. این در آمیختگی در نتیجهی چیرگی تازیان به ایران . . . الخ » (زبان پاک،ص 2) و در جای دیگر میگوید: « این در آمیختگی فارسی با واژههای تازی و باز بودن درهای این زبان به روی واژهها آن، یک تاریخچهی سرافرازانه نمیدارد ... »
خلاصه آن که کسروی وجود کلمات قرآنی در فارسی را که او « تازی » مینامید، « آک » (= عیب) بزرگی برای فارسی میشمرد و در مقابل آنها کلمات عجیب و غریبی اختراع کرد و در واقع سنگ بنای فرهنسگتانی را که هدفش دور سازی زبان فارسی از زبان قرآن بود، پایهریزی کرد. مثلا به جای کلمهی اتحاد، « باهماد » گذاشت، اتحاد کردن را « باهمیدن » نامید. به عکس العمل « پادکار » گفت و انعکاس را « پادواز » کرد، اجازه را « پرک » گفت، اشتغال را « فهلیدن »، اثاثیه را « کاچال »، مجادله را « چخیدن »، خاصیت را « مون »، سفره را « گستراک »، تواضع را « نیاییدن »، ضامن را « پایندا »، تاثیر را « هنایش »، معجزه را « نتوانستنی » و . . . !
سؤال : یکی گفته است که « حیدربابای شهریار برای ما کافی است، آن را میخوانیم و لذت میبریم و بیشتر از این از ترکی توقع نداریم. » چرا او چنین سخنی بر زبان میآورد؟
پاسخ : من نمیخواهم دربارهی افراد، شخصیت آنها و گذشتهی سیاسیشان حرفی بزنم. اما میگویم که هرگونه اظهارنظر ناشی از گونهای تفکر سیاسی است. جوان امروز باید دهانها را بشناسد، دهان استالین، دهان رضاخان، دهان هیتلر و . . . حرف بالا حرف دهان رژیم ستمشاهی است. گویندهی آن نیز یقیناً دل در گرو آن دارد.
سؤال : پیشنهاد شما برای دولت تدبیر و امید در زمینهی تدریس زبانهای محلی چیست؟
پاسخ : پیشنهاد من آن خواهد بود که آموزش زبان و ادبیات ترکی از همان ابتدایی شروع شود. من طرحی دارم که طبق آن از کلاس سوم ابتدایی درسی با عنوان « زبان و فرهنگ بومی » در برنامهی درسی مدارس گنجانده شود. این درس تا پایان دبیرستان ادامه یابد و در دانشگاهها در همهی رشتهها در کنار سه واحد درس زبان فارسی، این درس هم در سطح عالی تدریس گردد.
آموزش زبان به غیر از انتقال پیشینهی ادبی به نسلهای بعدی، عامل حفظ و حراست از فرهنگ و رسوم هر منطقه نیز هست. این، میتواند شامل رسوم مذهبی ، اعیاد، همهی ابعاد و جهات فولکلور، ادبیات شفاهی، بازیهای محلی، غذاها، مشاغل و ... بشود. اتکاء فرزندان ما به داشتهها و اندوختههای پدرانشان و ریشه گرفتن در این آداب و رسوم پسندیده میتواند با پدیدهی شبیخون فرهنگی نیز مقابله کند و بسیاری از بزهکاریهای اجتماعی را کاهش دهد. برای تالیف و تدوین کتاب «زبان و فرهنگ بومی» میبایست در هر استان کارگروهی متشکل از افراد صاحب نظر، متعهد و دلسوز پدید آید و با کار کارشناسی، دروس آن را پایهریزی کنند. حتی میتوان در شهری مثل تهران که تنوع اقوام و فرهنگها وجود دارد، در هر یک از مناطق و نواحی، یکی از زبانها و فرهنگهای اقوام تدریس شود.
این، حداقل کاری است که دولت محترم در راستای اقدام به اجرای کامل اصل پانزدهم میتواند انجام دهد. البته طبیعی است که از سوی لابیهای اجنبی و بیگانهپرستان داخلی کم و بیش مخالفتها هم خواهد شد. مگر در موارد دیگر سر و صدا راه نیانداختند؟ ایادی دشمن نمیخواهند ایران اسلامی جزیرهی امن در منطقه باشد، نمیخواهند ایران اسلامی به ابر قدرتی در منطقه تبدیل شود.
به نظرم میرسد که عملیترین و کاربردیترین برنامه را میتوان بر مبنای این پیشنهاد طرح و اجرا کرد. در واقع یک درس به همهی دروس در کلیهی مقاطع تحصیلی افزوده میشود. میتوان درس غیر مفید فعلی استان شناسی را هم در آن ادغام کرد. به هر حال نیاز به بررسی و کار کار شناسی دارد که باید انجام شود.
قایناقلار :
1-یوردوموز یووامیز
2- سفر از کثرت به وحدت
اشاره : دکتر ح. م. صدیق در آستانهی حلول سال جدید 1393 پیشنهاد خود را جهت اجرای کامل مفاد اصل 15 قانون اساسی طی مصاحبهای مطرح کردند، که در زیر میخوانید :
سوال : کسانی که با اجرای اصل پانزدهم مخالفت میکنند، چه میخواهند؟
پاسخ : سخنان مخالفان اجرای کامل اصل پانزدهم قانون اساسی، بسیار مضحک، ناپخته و نسنجیده است. یکی از آنها در مصاحبه با ایسنا گفته است:«در ایران همهی جمادات هم فارس هستند و ما غیر فارس اصلا نداریم.» میبینید که این سخن، هم خندهدار و هم بسیار تحریکآمیز است. چنین زخم زبانی، مطالبات قومی را به سمت و سوی سیاسی سوق خواهد داد. جوانان، آن را توهین قومی تلقی خواهند کرد و یقیناً معترض خواهند شد و امنیت ما به خطر خواهد افتاد. من فکر میکنم که اگر ادعا کنم این مدعیان، پسماندههای اعضای کودتای نافرجام نوژه هستند بیراهه نرفتهام. کسی که چنین سخن لغو و جلفی بر زبان میراند و آن را توسط یک سازمان خبرگزاری اصلی به گستردگی در سطح جهان پخش میکند و گروههای سیاسی خارجنشین را به حرکت وامیدارد، چه خیالی جز ویران سازی شهرهای زیبای ما میتواند داشته باشد؟ جوانان ما باید بیدار باشند. دسیسههای ملیگرایان را خنثی کنند، مراقب باشند که خزعبلات آنان را به حساب مسئولان نگذارند و بلکه به هشیار سازی مردم و مدیران محلی در کشف و افشاء حیل و دسائس آنان بپردازند.
یکی دیگر از این مخالفان از یک تریبون دولتی گفته است که تدریس زبان ترکی خطرناک است! او تدریس انگلیسی را که این همه در کشور گسترش یافته و حتی در بسیاری از جاها از مهد کودک به آن میپردازیم، خطرناک نمیداند، آموزش دو ساعت ادبیات اسلامی ترکی در مدارس را خطرناک مینامد!
سؤال : ترکی ستیزی از کی و چگونه شروع شده است؟
پاسخ : سیاست رژیم طاغوت به حاشیه راندن و منزوی کردن زبان ترکی بود. ببینید، وقتی یک زبان، زبان مدرسه نشود و تنها در دایرهی محاورات تودهی مردم و یا در حوزهی فولکلور و ادبیات قدیمه محدود گردد و زبان علم و فن هم نشود، زبان سیاست و دانش هم نشود، به تدریج به حاشیه رانده میشود و حتی بر اثر آمیختگی با لغات و اصطلاحات زبان رایج علمی و رسمی، زیبایی، خوش آوایی، هماهنگی و آیینمندی خود را از دست میدهد، رنجور و بیمار میشود. رنجوری و بیماری یک زبان، سبب رنجوری و بیماری اهل زبان نیز میشود و افراد اهل زبان پیوسته در مقابل غیر اهل زبان احساس کهتری و شرمندگی میکنند و برای نجات خود از این احساس زجرآور، سعی میکنند در خود شخصیت ثانوی ایجاد نمایند و گام به گام خود را از وابستگی به زبان خویش دور سازند و در نتیجه به کمتر بینی و کهتر سازی هم ولایتیهای خویشتن میپردازند و باعث ایجاد برخی تشنجهای اجتماعی و سیاسی میشوند.
اما، اگر علم و فن به زبان آن مردم تعلیم داده شود، اولاً یاد دادن و یاد گرفتن آن علم آسانتر میشود و ثانیاً تودهی مردم احساس عزت میکنند که خود یکی از اسباب مهم توسعه و ترویج دانش است، ثالثاً هر گونه تشنج اجتماعی و سیاسی قومی رنگ میبازد و به صفر میرسد و به تحکیم امنیت ملی یاری میرساند.
سؤال : شما در جایی گفتهاید که فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم به سیاست دور سازی زبان فارسی از زبان قرآن ادامه میدهد.
پاسخ : ببینید، ایجاد و ابداع واژههای جدید در مقابل واژهها و اصطلاحاتی که در سایهی ترقی علوم در دنیا به وجود میآیند، امری واجب و لازم است. فرهنسگتان باید و وظیفه دارد که در مقابل هجوم لغات اروپایی، واژههای پر معنا و زیبای ایرانی و اسلامی برگزیند و یا ابداع کند. اما حرف من این است که در این کار واجب و لازم، فرهنگستان به جای گورکاویهای پیش از اسلام، به دو زبان عربی و ترکی که قرنها با فارسی همزیستی داشتهاند، توجه کند. باید تاکید کنم که دو زبان عربی و ترکی برای ما مسلمانان بیگانه نیستند. چنان که فارسی هم همین طور است. مگر میتوان زبان قرآن را برای ترک و فارس، زبان بیگانه نامید؟ زهی بیانصافی اگر کسی بخواهد لغات قرآنی را در فارسی با گورکاویهای پیش از اسلام، تغییر دهد.
مثلاً کلمهی « بشقاب » که یکی از زیباترین کلمات ترکی رایج در فارسی است، چرا باید فرهنگستانیها را ناراحت کند؟ آیا کلمهی « زیرکش » بهتر از « بشقاب » است؟ ترکی و فارسی دو بال نیرومند هستند که قرنها شاهین فرهنگ اسلام و ایران را در آسمان این کشور به پرواز در آوردهاند و بر اقالیم وسیعی گستردهاند. این دو زبان موازی هم و یار و مددکار هم و پشتیبان یکدیگر، زنده به اسلام و قرآن بودهاند. دور سازی این دو زبان از همدیگر و دور سازی هر دو از زبان قرآن، به نابودی هر دو و سیطرهی غربزدگی و غربْجبرانی، خواهد انجامید.
سؤال : منظور شما از اصطلاح « دور سازی فارسی از زبان قرآن » چیست؟
پاسخ : در رژیم طاغوت دورسازی مردم ایران از زبان قرآن ابعاد بسیار گسترده و وسیعی داشت و رژیم در تلاش بود که این کار را توسط کسانی که دارای موقعیتهای علمی و فرهنگی بودند، انجام دهد. مثلاً ابراهیم پورداود که در دانشگاه تهران تدریس میکرد در اواخر دههی سی به وزارت فرهنگ وقت پیشنهاد کرد که درس عربی از برنامهی مدارس حذف شود. به دنبال پیشنهاد او، طومارهایی از سوی ملیگرایان تهیه شد و انتشار یافت. در یکی از این طومارها آمده است: « ما از شنیدن این پیشنهاد بسیار خرسند گردیدهایم و از پیشنهاد این استاد غیرتمند و نیک خواه ایرانی (!) پشتیبانی میکنیم. این، یکی از آرزوهای ایرانیان دلبسته به میهن است. گذشته از این، زبان عربی با داشتن صیغههای گوناگون برای نر و ماده و افعال گیج کننده مایهی تباهی مغز نوآموزان ما و ویران کنندهی زبان شیرین فارسی ماست (!) . . . همهی میهن پرستان، خواهان به کار بسته شدن پیشنهاد استاد پورداود هستند تا آرزوی ناسیونالیستهای غیرتمند ایران برآورده شود و ریشهی نیرومند ناسیونالیسم ایران، نیرومندتر گردد.»
این گونه تفکرات در تمام بدنهی کشوری و لشکری در رژیم طاغوت تسری داشت. اصلا هدف از درس « آئین نگارش » در مدارس و دانشگاهها، خدمت به همین تفکرات بود. هدف، فقط دورسازی فارسی از قرآن بود.
سؤال : نقش احمد کسروی در این دور سازی چه بود؟
پاسخ : کسروی، زبان فارسی مندرآوردی خودش را « زبان پاک » مینامید. کتابی هم به همین نام انتشار داد و در آن به صراحت گفت که دو زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را « آکدار » (= ناپاک) کردهاند. در جایی میگوید : « یکی از آکهای زبان فارسی در آمیختگی آن با واژههای تازی میبود. این در آمیختگی در نتیجهی چیرگی تازیان به ایران . . . الخ » (زبان پاک،ص 2) و در جای دیگر میگوید: « این در آمیختگی فارسی با واژههای تازی و باز بودن درهای این زبان به روی واژهها آن، یک تاریخچهی سرافرازانه نمیدارد ... »
خلاصه آن که کسروی وجود کلمات قرآنی در فارسی را که او « تازی » مینامید، « آک » (= عیب) بزرگی برای فارسی میشمرد و در مقابل آنها کلمات عجیب و غریبی اختراع کرد و در واقع سنگ بنای فرهنسگتانی را که هدفش دور سازی زبان فارسی از زبان قرآن بود، پایهریزی کرد. مثلا به جای کلمهی اتحاد، « باهماد » گذاشت، اتحاد کردن را « باهمیدن » نامید. به عکس العمل « پادکار » گفت و انعکاس را « پادواز » کرد، اجازه را « پرک » گفت، اشتغال را « فهلیدن »، اثاثیه را « کاچال »، مجادله را « چخیدن »، خاصیت را « مون »، سفره را « گستراک »، تواضع را « نیاییدن »، ضامن را « پایندا »، تاثیر را « هنایش »، معجزه را « نتوانستنی » و . . . !
سؤال : یکی گفته است که « حیدربابای شهریار برای ما کافی است، آن را میخوانیم و لذت میبریم و بیشتر از این از ترکی توقع نداریم. » چرا او چنین سخنی بر زبان میآورد؟
پاسخ : من نمیخواهم دربارهی افراد، شخصیت آنها و گذشتهی سیاسیشان حرفی بزنم. اما میگویم که هرگونه اظهارنظر ناشی از گونهای تفکر سیاسی است. جوان امروز باید دهانها را بشناسد، دهان استالین، دهان رضاخان، دهان هیتلر و . . . حرف بالا حرف دهان رژیم ستمشاهی است. گویندهی آن نیز یقیناً دل در گرو آن دارد.
سؤال : پیشنهاد شما برای دولت تدبیر و امید در زمینهی تدریس زبانهای محلی چیست؟
پاسخ : پیشنهاد من آن خواهد بود که آموزش زبان و ادبیات ترکی از همان ابتدایی شروع شود. من طرحی دارم که طبق آن از کلاس سوم ابتدایی درسی با عنوان « زبان و فرهنگ بومی » در برنامهی درسی مدارس گنجانده شود. این درس تا پایان دبیرستان ادامه یابد و در دانشگاهها در همهی رشتهها در کنار سه واحد درس زبان فارسی، این درس هم در سطح عالی تدریس گردد.
آموزش زبان به غیر از انتقال پیشینهی ادبی به نسلهای بعدی، عامل حفظ و حراست از فرهنگ و رسوم هر منطقه نیز هست. این، میتواند شامل رسوم مذهبی ، اعیاد، همهی ابعاد و جهات فولکلور، ادبیات شفاهی، بازیهای محلی، غذاها، مشاغل و ... بشود. اتکاء فرزندان ما به داشتهها و اندوختههای پدرانشان و ریشه گرفتن در این آداب و رسوم پسندیده میتواند با پدیدهی شبیخون فرهنگی نیز مقابله کند و بسیاری از بزهکاریهای اجتماعی را کاهش دهد. برای تالیف و تدوین کتاب «زبان و فرهنگ بومی» میبایست در هر استان کارگروهی متشکل از افراد صاحب نظر، متعهد و دلسوز پدید آید و با کار کارشناسی، دروس آن را پایهریزی کنند. حتی میتوان در شهری مثل تهران که تنوع اقوام و فرهنگها وجود دارد، در هر یک از مناطق و نواحی، یکی از زبانها و فرهنگهای اقوام تدریس شود.
این، حداقل کاری است که دولت محترم در راستای اقدام به اجرای کامل اصل پانزدهم میتواند انجام دهد. البته طبیعی است که از سوی لابیهای اجنبی و بیگانهپرستان داخلی کم و بیش مخالفتها هم خواهد شد. مگر در موارد دیگر سر و صدا راه نیانداختند؟ ایادی دشمن نمیخواهند ایران اسلامی جزیرهی امن در منطقه باشد، نمیخواهند ایران اسلامی به ابر قدرتی در منطقه تبدیل شود.
به نظرم میرسد که عملیترین و کاربردیترین برنامه را میتوان بر مبنای این پیشنهاد طرح و اجرا کرد. در واقع یک درس به همهی دروس در کلیهی مقاطع تحصیلی افزوده میشود. میتوان درس غیر مفید فعلی استان شناسی را هم در آن ادغام کرد. به هر حال نیاز به بررسی و کار کار شناسی دارد که باید انجام شود.
قایناقلار :
1-یوردوموز یووامیز
2- سفر از کثرت به وحدت